خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قلبی که اندکی حال خوب نصیبش شده بود، نی را به لـ*ـب‌هایش نزدیک کرد و تمام آبمیوه را یک نفس سر کشید.
بعد از اتمام آب‌میوه‌اش، آن‌را درون سطل زباله‌ی سبزرنگی که کنارش قرار داشت انداخت.
دیوانه شده بود، وگرنه کدام آدم عاقلی بعد از شنیدن کلی حرف، این‌گونه لبخند می‌زد؟
موهای ریخته شده بر پیشانی‌اش را به داخل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای همین تنها دکمه‌ی بـ*ـغل گوشی را فشرد و صفحه‌ی آن را خاموش کرد.
- رسیدیم خانم.
دم عمیقی گرفت و بعد از پرداختن کرایه‌ی راننده، از ماشین پایین آمد. نگاهش را به درخت‌های سر به فلک کشیده دوخت و با لبخندی که بر روی لـ*ـبش نقش بسته بود، به سمت جنگل گام برداشت. دلش می‌خواست روی زمین بخوابد و از پایین به درخت‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای چند ثانیه، قلبش از تپش ایستاد. خودش را لعنت کرد که چرا نقطه ضعف نشان داده.
با درد پلک‌هایش را بست و گوشه‌ی لـ*ـبش را اسیر دندان‌هایش کرد. ذهنش قفل کرده بود و راه درست را نمی‌یافت. صدای بنیامین باعث شد لـ*ـبش را از میان دندان‌هایش آزاد کند و به قلبش اجازه‌ی تپیدن بدهد.
- چی‌ شد؟
چشمه‌ی اشکش جوشید و با بسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
زبانی بر روی لـ*ـب‌هایش کشید و تماس را وصل کرد.
- کجایی؟
نفس حبس شده‌اش را آزاد کرد و قبل از این‌که جوابی بدهد، بنیامین گفت:
- دیدمت.
بعد از اتمام حرفش تماس را قطع کرد و کمند نگاهش را به اطراف چرخاند تا بتواند او را پیدا کند. با دیدن ماشین پژو پارسی که متعلق به بنیامین بود، زیرلب یاعلی زمزمه کرد و گامی به جلو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پیچیدن صدای در کنار گوشش، گامی به جلو برداشت و به سمت نزدیک‌ترین نیمکت نارنجی‌ رنگ رفت.
صدای گنجشک‌ها باعث آرامشش می‌شد و از این‌که بچه‌ای نبود تا درون سرسره‌ها بازی کند، راضی بود.
دست‌هایش را در سـ*ـینه جمع کرد و کیفش را بر روی پاهایش گذاشت.
بنیامین بعد از قفل کردن درب ماشین، با دو لیوان شیرموز به سمت او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند لپش را از داخل دهانش گاز گرفت تا جیغ نزند. نگاهش را به موهای خوش‌حالت بنیامین سوق داد و در دل آرزو کرد که ای کاش می‌توانست دستش را میان آن‌ها برده و دانه به دانه‌ی آن‌ها را جدا می‌کرد.
پوزخندی بر روی لـ*ـبش نشست و گفت:
- من اصلا کتاب نمی‌خونم.
کتاب می‌خواند، اما فقط برای پدربزرگ نابینایش. این‌که بخواهد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنیامین که گویی هیچ‌کدام از حرف‌های او را متوجه نشده بود، تنها لـ*ـب زد:
- گفتی مادرت چیه؟
کمند نگاهش را به انتهای پارک، جایی که یک حوض آب وجود داشت، دوخت و گفت:
- ناشنواست.
- و تو الان باید این رو به من بگی؟
تای ابروی کمند بالا رفت و صورتش را به سمت بنیامین چرخاند. هیچ‌کدام از حرف‌های او را درک نمی‌کرد.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن زنی چادری، دم عمیقی گرفت و آب دهانش را فرو فرستاد. زن دستی به لبه‌ی چادر مشکی‌اش کشید و با چشم‌های کشیده‌اش به او زل زد.
کمند با پشت دست، اشک‌های نشسته زیر چشم‌هایش را پاک کرد و با صدای گرفته گفت:
- مشکلی پیش اومده؟
زن لبخندی بر روی لـ*ـب‌های بدون رژش نشاند و گفت:
- نه عزیزم، خواستم ببینم مشکلت چیه و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهتاب از شنیدن جواب کمند، جا خورد. هیچ‌وقت ندیده بود که کمند، این‌گونه جواب دهد.
کمند که سکوت زن‌عمویش را دید، نگاهش را به سمت مادرش چرخاند و قبل از این‌که حرفی به مادرش بزند، صدای زن‌عمویش خدشه بر اعصابش انداخت.
- حالا دکترم نیستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش را به پدرش دوخت که صمیمانه‌ به برادرهایش دست می‌داد. طبق عادت، لبخندی بر روی لـ*ـب نشاند و به سمت مادربزرگش رفت، مادربزرگی که زبانش عجیب دل می‌شکست.
نفس عمیقی کشید و لـ*ـب زد:
- دستتون درد نکنه مامان‌بزرگ.
مادربزرگش نگاهش را به او دوخت و حین این‌که دستی به روسری زمردی بلندش می‌کشید، گفت:
- کاری نکردم مادر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا