خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسم این غول را بخاطر رنگ بنفش بدنش، مخملی گذاشته بود. چشم‌های غول را کوچک و بزرگ کشیده و یک کمربند به رنگ طلایی، به دور کمرش آویخته بود. سر قوری را سر جای خودش برگرداند و به جای خالی دسته‌ی قوری، دست کشید.
این قوری کاردستی بچگی‌هایش بود؛ همان روزهایی که دبیرها از بچه‌ها می‌خواستند با وسایل دور ریختنی،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
علی لـ*ـب گزید و سرش را پایین انداخت، حرفی نداشت تا بزند و دل کمندش تسلی پیدا کند، چون او بیشتر از همه به تسلی نیاز داشت!
- بابا؟
کمند از آ*غو*ش پدرش بیرون آمد و منتظر به او خیره شد. علی دل از عکس همسرش کَند و به کمند چشم دوخت.
- جانم؟
- حالش خوبه؟
- بهتر از من و تو!
کمند بغضش را فرو فرستاد، نم زیر چشم‌هایش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلب کمند از تپش ایستاد، مادرش حرف زده بود! صدای مادرش دقیقا همانی بود که خیال می‌کرد.
آب دهانش را فرو فرستاد و قبل از این‌که بتواند حرفی بزند، تصویر مادرش پر کشید و رفت! دستی به یقه‌ی تیشرت مشکی‌اش کشید و از روی تـ*ـخت برخاست. همین‌ که با چشم خودش دیده بود مادرش حرف می‌زند، برایش کافی بود. با شنیدن صدای در،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 7 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مامان‌بزرگ از ازدواج بابا با مامان ناراضی بود؟
ماه‌جبین موهای روی پیشانی کمند را کنار زد و گفت:
- آره مادر، هم از ناشنوا بودنش ناراضی بود هم این‌که تحصیلات مادرت، در حد خانواده‌ی اونا نبود.
کمند سکوت کرد تا اشکش در نیاید! به خوبی تک‌تک حرف‌هایی که ماه‌جبین می‌گفت را در طول زندگی‌اش حس کرده بود. بارها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌گیره‌ی در را پایین کشید و با گام‌های محکم، راهش را به سمت راه‌پله کج و از آن پایین رفت. هرچه که به طبقه‌ی پایین نزدیک‌تر می‌شد، قلبش بیشتر می‌کوبید و صدای جمعیت بیشتر به گوشش می‌خورد. عجیب بود که حس می‌کرد بوی ادکلن بنیامین هم به مشامش می‌رسد!
از آخرین پله پایین آمد و با قرار گرفتن نگاه خیره‌ی افراد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
نغمه حرفی برای گفتن نداشت و تنها سرش را پایین انداخت. کمند که انگار تازه زبان دلش باز شده بود، لـ*ـب‌هایش را تر کرد و گفت:
- حالم خوب نیست نغمه، هم دلم می‌خواد ببینمش و هم ازش ناراحتم!
نغمه دستش را بر روی دست‌ کمند گذاشت و حین این‌که به سمت او می‌چرخید، گفت:
- چرا می‌خوای ببینیش؟
- نمی‌دونم!
- مگه می‌شه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند تای ابرویش را بالا داد و زمزمه کرد:
- چون یه آدم مسخره جلوم ایستاده!
بنیامین سکوت کرد، نگاه خیره‌اش را از چشم‌های کمند برنداشت؛ انگار در پس مردمک چشم‌هایش، دنبال کمند سابق می‌گشت. هیچ‌کس تا به حال با او این‌‌گونه سخن نگفته بود و حال، او عصبانی بود!
- هیچ‌کس حق نداره با من این‌جوری صحبت کنه!
بغض در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سه روز از مراسم چهلم مادرش می‌گذشت و او و پدرش ساکن خانه‌ی ماه‌جبین شده بودند‌. آن خانه با تمام خاطراتش به آن‌ها دهن کجی می‌کرد و علی قصد داشت که به جای دیگر نقل مکان کنند. سخت بود دل کندن از خاطراتشان، اما نمی‌توانست ببیند تنها یادگار همسرش، جلوی چشم‌هایش لحظه‌به‌لحظه نابودتر می‌شود.
کمند نگاهی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلب کمند از تپش ایستاد و چشم‌هایش لبریز از اشک شد. او مادر نداشت تا برایش نقاشی بکشد و حال می‌بایست برای مادر یکی دیگر نقاشی بکشد؟
دختر که تعلل کمند را دید، سرش را کمی خم کرد و در چشم‌های کمند زل زد و گفت:
- چی‌ شده خاله؟
واژه‌ی خاله بارها در سرش پیچید و باعث شد پروانه‌ای از اعماق دلش برخیزد و پرواز کند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
ستاره سرش را بالا و پایین کرد و در سکوت به حرکت دست کمند چشم دوخت.
کمند فارغ از دنیای اطرافش، در نقاشی‌اش غرق شده بود. نفس‌هایش آرام شده و خبری از بی‌قراری روزهای قبلش نبود. بعد از چند دقیقه، نگاه کلی به نقاشی انداخت. مثل همیشه همه‌چیز بی‌نقص کشیده شده بود. جای مادرش خالی بود تا ببیند دیگر او خط‌های در هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Tabassoum، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا