- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 259
- امتیاز واکنش
- 1,519
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسم این غول را بخاطر رنگ بنفش بدنش، مخملی گذاشته بود. چشمهای غول را کوچک و بزرگ کشیده و یک کمربند به رنگ طلایی، به دور کمرش آویخته بود. سر قوری را سر جای خودش برگرداند و به جای خالی دستهی قوری، دست کشید.
این قوری کاردستی بچگیهایش بود؛ همان روزهایی که دبیرها از بچهها میخواستند با وسایل دور ریختنی،...
این قوری کاردستی بچگیهایش بود؛ همان روزهایی که دبیرها از بچهها میخواستند با وسایل دور ریختنی،...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: