- عضویت
- 21/4/21
- ارسال ها
- 1,375
- امتیاز واکنش
- 4,971
- امتیاز
- 298
- محل سکونت
- دنیای خواب...
- زمان حضور
- 132 روز 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی از همون دخترا با کنجکاوی پرسید:
- ببخشید، منظورتون از وظیفه چیه؟
آبراهام سرد و خشک نگاهش کرد و گفت:
- بهزودی میفهمی.
بعد رو به ما ادامه داد:
- ماهرخ شمارو تا اتاقهاتون همراهی میکنه. لباسهای جدیدتون رو بپوشید و بیاید واسهی نهار.
بعد از این حرفش داد زد:
- ماهرخ.
زنی عبوس و لاغر که حدودا 45 سال...
- ببخشید، منظورتون از وظیفه چیه؟
آبراهام سرد و خشک نگاهش کرد و گفت:
- بهزودی میفهمی.
بعد رو به ما ادامه داد:
- ماهرخ شمارو تا اتاقهاتون همراهی میکنه. لباسهای جدیدتون رو بپوشید و بیاید واسهی نهار.
بعد از این حرفش داد زد:
- ماهرخ.
زنی عبوس و لاغر که حدودا 45 سال...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان بوی مرگ | mohadese22 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: