خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو هفته فرصت داشتم و من تا حالا تقریبا هیچ تمرینی نکردم؛ باید شروع می‌کردم هر چند الان هم دیر شده بود.
فکر کردم و تصمیم خودم رو گرفتم و رو به یاسی گفتم:امشب این‌جا هستی دیگه؟!
- آره گفتم هستم دیگه، چطور؟!
- خوبه، راستش دلم برای رستوران قدیمیمون تنگ شده، میای فردا باهام یه سر بریم اون‌جا!
یاسی لبخندی زد و گفت:چرا که نه.
تا شب با یاسی و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- که این‌طور، باشه بیا فقط بچه‌های رستوران شما سختشون میشه اگه تو نباشی، کاراشون بیش‌تر میشه.
یاسی قبل از این‌ که من چیزی بگم گفت:
- خب امین، علی رو بفرست رستوران ما به جاش راشا این‌جا هستش.
- فکر خوبیه ولی شاید نخوان برن.
یاسی باز هم قبل از من گفت:
- نه بابا از بچه‌های خودمون می‌شناسن ما رو، میان.
- پس باشه دیگه، شما چی میگی؟
- چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانیان: راشا جان زودتر دخترم، الان گیت رو می‌بندن.
- چشم، چشم.
به طرف بابا رفتم که نگرانی تو چشم‌هاش موج می‌زد،
بـ*ـغلش کردم.
- راشا، بابا مراقب خودت باش، حواست جمع باشه، هر مشکلی داشتی به آقای خانیان و من بگو یکی از دوستام که مترجمه هم اون‌جا هست بهش سپردم هوات رو داشته باشه، فامیلیشم کیانیه.
با اعلام بسته شدن گیت چشمی گفتم و دوباره در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو راه از بس که سولماز از بازارها و مکان‌های دیدنی شهر تعریف کرد که منم دلم می‌خواست هرچه زودتر به اون‌جاها برم، هر چند که خودمم از ایتالیا اطلاعات زیادی داشتم؛ کشوری پر از آثار باستانی و موزه و این برای منی که به تاریخ هم علاقه داشتم چیز رویایی بود.
با صدای سولماز از فکر در اومدم و نگاهش کردم که گفت: بیا اینم بازار.
از پنجره ماشین به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاستا که تموم شد سولماز رفت پولش رو بده و منم جلوی در منتظرش بودم از بی‌کاری به افرادی که بدون هیچ دغدغه‌ای در حال غذا خوردن بودن نگاه کردم؛ البته منم جزء همین دسته بی‌دغدغه بودم؛ شاید فقط برای مدتی نگرانی نداشته باشم ولی می‌دونم که این حس و حال همیشگی نیست.
نگاهم رو از چشم آبیا گرفتم و همراه سولمازی که الان کنارم ایستاده بود به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
شالم رو مرتب کردم و به سالن رفتم، صدای صحبت‌های خانیان از سالن می‌اومد؛ به طرفشون رفتم و سلام بلندی کردم.
با سلام من خانیان و همراهش به طرفم برگشتن، به پسر جوان کنار خانیان نگاه کردم.
پلیور طوسی با شلوار مشکی پوشیده بود و موهای قهوه‌ایش رو به طرف بالا داده بود، مثل سیاوش.
پوزخندی زدم و خیره‌ی آبی غمگین نگاهش شدم.
نگاه خیرم باعث شد سرش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنار سولماز نشستم، به پسر جوون نگاه کردم مثل گرسنه‌ها به غذای روی سفره نگاه می‌کرد؛ خندم گرفته بود، دست دراز کردم و سبزی پلو رو جلوش گذاشتم، نگاهش رو از سفره گرفت و به من داد:
- بفرمایید خواهش می‌کنم.
لبخندی زد و مشغول کشیدن غذا شد، واقعا خوش‌مزه شده بود، گوشت نرم و لذیذ شده بود و برنج معطر و خوش پخت.
زیاد گرسنه نبودم و زود کنار کشیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن:
- سلام، خیلی خوش اومدین؛ شرکت کننده‌هایی که دفعات قبل بودن من رو می‌شناسن و با قوانین این مسابقات آشنایی دارن، من هومان خسروی هستم مربی غذاهای اصلیتون، لازمه بدونین این کلاس‌ها هم نمره دارن؛ هر مربی با توجه به استعداد و توانایی‌هایی که از هر شرکت کننده می‌بینه بهش نمره میده و در آخر نمرات همه مربی‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
از همه ایراد می‌گرفت و این به من استرس وارد می‌کرد، نفس عمیق و بی‌صدایی کشیدم و به هومان نگاه کردم، از چهره‌اش رضایت می‌بارید، نگاهم رو پایین‌تر دادم تا ببینم آشپزی که غذاش باعث رضایت نگاه هومان بود رو ببینم همون پسر روسی بود. بعد از پسر روسی از چند نفر دیگه هم ایراد نگرفت و این به این معنا بود که غذاشون خوب و قابل قبول بود؛ پنه نفر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند صفحه از کتاب رو خوندم و انداختمش رو تـ*ـخت، حالم خوب نبود، فکرم رو حرف نصفه‌ی روشنک بهم ریخته بود؛ مطمئن بودم می‌خواست چیزی بهم بگه و مامان نگذاشت. لباسام رو پوشیدم و به بیرون رفتم؛ در رو بستم و تا خواستم حرکت کنم صدای هومان رو شنیدم:
- راشا؟
بهش نگاه کردم، سوئیت بـ*ـغلی مال اون بود و در حال شستن ماشینش بود.
- سلام، بفرمایید.
- اوه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا