- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 765
- امتیاز واکنش
- 15,356
- امتیاز
- 303
- سن
- 25
- زمان حضور
- 35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
روبهروی هومان روی کاناپه نشستم و گفتم: چای یا قهوه؟!
- فعلا هیچ کدوم، بعد غذا خوب نیست نمیخورم.
- منم به خاطر همین نیاوردم ولی گفتم شاید بخوری.
- آهان.
بهش نگاه کردم دیگه اون غم رو ته چشماش نمیدیدم شاید به خاطر این بود که جریان رو میدونستم، نمیدونم شایدم اشتباه میکردم.
با صدای زنگ خونه نگاه از هومان برداشتم و سمت در رفتم و بازش...
- فعلا هیچ کدوم، بعد غذا خوب نیست نمیخورم.
- منم به خاطر همین نیاوردم ولی گفتم شاید بخوری.
- آهان.
بهش نگاه کردم دیگه اون غم رو ته چشماش نمیدیدم شاید به خاطر این بود که جریان رو میدونستم، نمیدونم شایدم اشتباه میکردم.
با صدای زنگ خونه نگاه از هومان برداشتم و سمت در رفتم و بازش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: