خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون توجه به صدا زدن‌های سولماز به اتاقم رفتم، دوش آب گرم رو باز کردم، دوباره صحنه‌ها تو ذهنم مجسم شد انگاری اشکام خشک شده بود؛ دلم مامانم رو می‌خواست، خانواده‌ام رو، روشنک کوچولوم رو، دلم برای رستوران تنگ شده بود. اشکام شدت گرفت، صدای در زدن می‌اومد و سولماز که هی اسمم رو صدا می‌زد.
شیر آب رو بستم و با همون لباسای خیس در رو باز کردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بد نیستم، کارم داشتی؟!
سولماز اخمی کرد و گفت: تو نباید شام بخوری!
خواستم مخالفت کنم که سولماز زودتر گفت پایین منتظرتیم و سریع‌تر در رو بست و رفت، انگار فهمیده بود با اتفاقات امروز غذا از گلوم پایین نمیره و از قصد من رو توی کار انجام شده گذاشت. پوفی کردم و از توی کمد لباس ساده‌ای در آوردم و پوشیدم و جلوی آینه نگاهی به چهره غمباد زده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست نداشتم امروز به کلاس برم، دیدن هومان با اتفاقات دیروز... کلافه نفسی کشیدم و بعد از آماده شدن به طبقه پایین رفتم، انگار همه خواب بودن، نون تستی گرفتم و با عجله به محل برگزاری کلاس رفتم.
تقریبا همه حاضر و منتظر هومان بودن. به میزهای کناریم نگاه کردم، یه طرف که دختری از هند بود و طرف دیگه پسری از آلمان، به دختر هندی نگاه کردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص از جام پا شدم و خواستم به طرف در ورودی برم که صداش باعث شد بایستم:
- اگه بری از مسابقه حذف میشی، انتخاب با خودته.
چاره‌ای نداشتم، برگشتم و دوباره از اول مشغول درست کردن شدم اما این دفعه با حوصله‌تر.
از هر ادویه‌ای که می‌دونستم سوپ رو خوش طعم‌تر می‌کنه و باعث خوش پختی سبزیجات میشه استفاده کردم، بالاخره حاضر شد، کمی چشیدم و واقعا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب مادر جان من برم که خواهرت گشنشه مواظب خودت باشیا، خداحافظ.
- چشم به روشنک و...
هنوز حرفم تموم نشده بود مامان قطع کرد و باعث تعجب بیش از اندازه من شد، چرا قطع کرد؟! یعنی روشنک این قدر گشنش بود! حتی نگذاشت در مورد خوابش سوال کنم، چشمام رو با فشار بستم و سعی کردم ربطش بدم به هر چیز بد و مشکوکی که این چند وقت اتفاق افتاد؛ بدترینشون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- راشا بیدار شو دیگه، مثل خرس می‌خوابی... راشا.
خواب‌آلود گفتم:هوم، چیه سولماز؟
- ساعت پنجه، بیدار شو دیگه، بابا به هومان گفته بیاد این‌جا؛ می‌خوایم بریم بیرون.
آروم گفتم: خب شما برید، بعدم پتو رو روی سرم کشیدم.
- راشا بابا به خاطر تو گفته بریم بیرون، حالا تو میگی بریم بعدشم می‌خوابی، تو دیگه کی هستی دختر؟!
بعد از چند لحظه پتوم به شدت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو راه خانیان، هومان رو به حرف کشیده بود و سولمازم گاهی تو بحث شرکت می‌کرد، اما من سرم رو تکیه دادم به پنجره‌ی ماشین و به اتفاقات این چند وقت فکر می‌کردم؛ دلم می‌خواست هر چه زودتر این چند هفته هم تموم بشه و مسابقه رو با موفقیت تمومش کنم و برگردم پیش خانواده و دوستام، چه‌قدر دلم برای یاسی و مهتا تنگ شده، برای روشنک عزیزم، برای مادر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیره نگاهم کرد، دوباره اون غم لعنتی، دوباره اون چشمای غمگین، درد تو چیه آخه؟
- بله شما درست میگی، منم تندروی کردم، وقتی تو اون حال دیدمتون واقعا عصبی شدم و مغزم یه جورایی هنگ کرده بود. واقعا متاسفم!
لبخندی زدم:
- خواهش می‌کنم، درست میگید!
ترجیح دادم سکوت کنم و مشغول درست کردن نسکافه شدم.
- به به دستت طلا راشا جان، عجیب دلم نسکافه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- راشا؟!
- جانم.
- می‌خوام یه چیز بهت بگم ولی فعلا به کسی نگیا!
- باشه بگو.
با ذوق به طرفش برگشتم و نگاهش کردم، لبخندی زد و کمی از نسکافش رو خورد:
- تقریبا یک هفته‌ای میشه با یه پسره دوست شدم!ایرانیه، تو نمایشگاه اتومبیل‌های قدیمی که تو شهر میلان برگزار شده بود دیدمش.
- به به! پس مبارکه.
با تعجب نگاهم کرد:
- چی مبارکه؟!
- همین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
از روی سنگ بلند شدم و بی‌توجه به همه دویدم تا جایی که هیچ آدمی نبود، نزدیک درختی شدم و بهش تکیه دادم و سرم رو روی زانوم گذاشتم؛ اشکام جاری شدن، سیاوش چه‌قدر پست بود، من از اون لعنتی خوشم می‌اومد بهش گفته بودم اگه بحث مسابقه نبود بهش مثبت می‌دادم، منِ احمق، واقعا چه‌قدر ساده بودم. اون یه قاچاقچی فراریه، من چرا دارم برای همچین آدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا