خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره تصمیم گرفتم برم، نمی‌شد اینجا بمونم. همون جاده‌ی نزدیک به درخت کاج رو انتخاب کردم و به راه افتادم، چند دقیقه‌ای تو راه بودم ولی نمی‌رسیدم؛ این فکر که نکنه اشتباه اومده باشم مثل خوره افتاده بود تو جونم و می‌خواستم برگردم اما دیگه دیر بود، بهتر بود این شانسم رو امتحان می‌کردم شاید درست در می‌اومد، گوشیم رو از توی جیبم در آوردم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون هم به خاطر حالت درخت‌ها، طبیعتا من می‌ترسیدم، بهش نزدیک‌تر شدم که نیم نگاهی انداخت و گفت:
- می‌دونی چقدر دنبالت گشتیم! اگه پیدات نمی‌کردم می‌خواستی چی‌کار کنی؟!
- دیدی که خودم داشتم برمی‌گشتم.
پوزخندی زد و گفت: البته که دیدم
مکثی کرد و ادامه داد:
- اون راه از اون‌جایی که بودی تا اول جاده حداقل دو ساعت راه بود؛ احتمالا الان ساعت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نزدیک سولماز که شدم محکم نیشگونی از بازوم گرفت که جیغم در اومد.
- چته؟! وحشی!
- نباید یه خبر می‌دادی؟! هان؟ اگه پیدات نمی‌کردیم چی؟
نشست روی تنه‌ی درخت بزرگ کنارمون، صدای فین‌ فین دماغش نشون از گریه کردنش می‌داد. اون که مقصر نبود، سیاوش عوضی باعث تمام این اتفاقاته،
کنارش نشستم و بین حصار دستام کشیدمش:
- ببخشید سولمازی! حواسم نبود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، mohamad_h و ^moon shadow^

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
و من همون‌طور که چشمم بسته بود و خودم رو به خواب زده بودم به فکر فرو رفتم اونم چه فکری، چه کسی! هه سیاوشِ دغل کار، سعی کردم خاطرات بچگیم با سیاوش رو به یاد بیارم؛ اون همیشه خوب بود، همیشه مواظبم بود و بهم کمک می‌کرد، بزرگتر هم شدیم همین‌طور، سیاوش آرزوی هر دختری می‌تونست باشه ولی من خوب شناختمش از همون روز و جریانی که توی خونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
رو کاناپه نشسته بودم و منتظر سولماز بودم تا حاضر بشه، با شنیدن صدای پاهاش به طرفش برگشتم؛ عالی شده بود، لبخند قشنگی زدم:
- خیلی خوب شدی سولمازی.
- واقعا؟!
با هیجان چرخید، دامن بلند همراه با بوتای مشکی و پالتوی خزدار تیپش رو کامل کرده بود. سرتا پام رو نگاه کرد و اخمی به روش آورد:
- راشا! این‌جوری می‌خوای بیای؟
به خودم نگاه کردم:
- خوبه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
و رو بهم با قیافه‌ای در هم گفت: شوخی نکن!
بهش نگاه کردم و گفتم: شوخی نبود! واقعا سیاوش پسرداییمه.
- تو مطمئنی؟!
- آره خودت عکسش رو بهم نشون دادی.
- تو ازش عکسی داری!
- فکر کنم دارم، صبر کن بگردم.
گوشیم رو از جیبم در آوردم و بعد از زدن رمز توی گالری دنبال عکسای دسته جمعیمون گشتم، طبیعتا باهاش سلفی تنها نداشتم با کمی گشتن عکسی که روز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن هومان نفس حبس شدم رو آزاد کردم که گفت: نمی‌شنوی! بیا سوار شو.
هوا سرد بود منم با ماشین رفتن رو به پیاده تو این هوا ترجیح می‌دادم، به سمت ماشینش رفتم و در سمت راننده رو باز کردم و نشستم که هومان به راه افتاد و من گفتم:
- سلام، ببخشید تو فکر بودم نشنیدم.
سری تکون داد و چیزی زیرلب زمزمه کرد که من به سختی فقط دقیقا مثل بیتاش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
حوصلم سر رفته بود، دلم می‌خواست بدونم سولماز چی‌کار کرده، خونه تو سکوت کامل بود، به طرف تراس پشت خونه رفتم. شال بافتی انداختم رو سرم و به آسمون نگاه کردم؛ کاش به هومان تعارف می‌زدم می‌اومد خونمون حداقل منم از تنهایی در می‌اومدم.
نفسم رو دادم بیرون، گوشیم رو از جیبم در آوردم و رو شماره‌ی هومان مکث کردم.
زنگ بزنم یا نزنم؟! اوم خب به چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
داخل اومد و روی کاناپه شکلاتی نشست، به آشپزخونه رفتم و تو فنجونایی که از قبل آماده کرده بودم چای ریختم و برگشتم تو نشیمن، کتاب جیبی کوچیکی دستش و مشغول خوندن بود بعد اومدن من کتاب رو تو جیبش گذاشت.
چای رو بهش تعارف کردم، فنجونی رو برداشت و تشکر کرد، روبه‌روش نشستم، مشغول خوردن چای شدیم.
- فکر کنم تو پختن غذای ایرانی خیلی مهارت داری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~ و mohamad_h

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- می‌دونی فقط دوستش نداشتم واقعا عاشقش بودم دو سال از اون موقع گذشته ولی نمی‌تونم فراموشش کنم.
هومان بهم خیره نگاه می‌کرد ولی مشخص بود حواسش نیست و در فکر، انگار توی فکر و خاطراتش دنبال چیزی می‌گشت.
من هم ترجیح می‌دادم همچین زمانی سکوت کنم تا خودش ادامه بده یا اصلا چیزی نگه.
چند دقیقه‌ای سکوت حاکم بود تا این که سرش رو خم کرد و نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان باران ماه مرداد | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: mohamad_h
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا