#پارت۱۹
#آیناز
شاید هم شنیده بود؟ چون صورتش طوری نشون میداد که معذب شده! لعنتی آخه الان چه وقت جواب دادن به تماس مامان بود با اینکه میدونستم چی میگه. با لبخندی که به زور روی صورتم نشونده بودم گفتم:
- معذرت میخوام، مهم بود باید جواب میدادم.
- خیر خواهش میکنم فکر کنم مزاحم شدم الان...
#آیناز
شاید هم شنیده بود؟ چون صورتش طوری نشون میداد که معذب شده! لعنتی آخه الان چه وقت جواب دادن به تماس مامان بود با اینکه میدونستم چی میگه. با لبخندی که به زور روی صورتم نشونده بودم گفتم:
- معذرت میخوام، مهم بود باید جواب میدادم.
- خیر خواهش میکنم فکر کنم مزاحم شدم الان...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان رگ بی رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: