- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مرسی! چمدونم کوش؟
سردار یواش توی سرش زد و گفت:
- وای، یادم رفت از توی ماشین بیارمش! الان میرم و میارم.
- باشه.
سردار رفت. من هم که جونم بالا اومده بود؛ بلند شدم و یک سرکی توی خونه کشیدم. اول آشپزخونه و بعد هم سالن و بعد هم اون اتاقی که سردار به خودم داد بود و بعد هم اتاقی که کنار اتاق خودم بود و فکر کنم...
سردار یواش توی سرش زد و گفت:
- وای، یادم رفت از توی ماشین بیارمش! الان میرم و میارم.
- باشه.
سردار رفت. من هم که جونم بالا اومده بود؛ بلند شدم و یک سرکی توی خونه کشیدم. اول آشپزخونه و بعد هم سالن و بعد هم اون اتاقی که سردار به خودم داد بود و بعد هم اتاقی که کنار اتاق خودم بود و فکر کنم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: