- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی رو قطع کردم.
یه تاپ و شلوار قرمز چسپون پوشیدم و به پایین رفتم.
مامان با بابا حرف میزد که تا من رو دیدن، ساکت شدن. از کنارشون رد شدم.
توی آشپزخونه رفتم و به فاطمه گفتم:
- فاطیجون من گشنمه؛ چی داری بخوریم؟
لبخندی زد و گفت:
- بیا کمک، بعد میز رو بچینیم.
کمکش میز رو چیدم و ماماناینا رو صدا زدم.
عاشق...
یه تاپ و شلوار قرمز چسپون پوشیدم و به پایین رفتم.
مامان با بابا حرف میزد که تا من رو دیدن، ساکت شدن. از کنارشون رد شدم.
توی آشپزخونه رفتم و به فاطمه گفتم:
- فاطیجون من گشنمه؛ چی داری بخوریم؟
لبخندی زد و گفت:
- بیا کمک، بعد میز رو بچینیم.
کمکش میز رو چیدم و ماماناینا رو صدا زدم.
عاشق...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: