خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌‌ام گرفته بود؛ ولی باز نوشتم و ارسال کردم:
- آره.
رادمان بعد از دو مین جواب داد:
- من که اصلاً زن ندارم!
از همون بالای صفحه‌ی گوشی براش نوشتم:
- آره. زن نداری؛ ولی من همونی هستم که بهم می‌گفتی عشقم! همونی هستم که مادرم کردی و بچه‌‌ات داره توی شکم من رشد می‌کنه!
رادمان این‌بار سریع جواب داد:
- حرفات رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Elaheh_A و 4 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح با نور خوشید که مستقیم به صورتم می‌‌خورد، چشم‌هام رو باز کردم. گوشیم رو از زیر بالشت بیرون کشیدم. ساعت هشت بود.
بلند شدم و به دست و صورتم آب زدم و بعد از انجام عملیات بیرون اومدم. لباس‌هام خوب بودن؛ با همونا بیرون رفتم که چشمم به در اتاق سردار خورد و تازه یادم اومد که اون دیشب مریض بوده. یواش‌یواش به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Elaheh_A و 4 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام، چطوری؟
سرم رو کج کردم و گفتم:
- مگه تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
عمو با لبخند جوابم رو داد:
- سلام دخترم‌.
خاله بیسکویت توی دستش رو پایین آورد و گفت:
- سلام خاله،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
- باشه.
تا رسیدنمون به پارک ساکت بودم و به آرتا زیر چشمی نگاه می‌کردم. با توقف ماشین به خودم اومدم و پیاده شدم و آرتا هم پیاده شد. ماشین رو دور زد و کنارم اومد. دستم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چرا این‌جا وایستادی؟
آرتا در ماشین رو باز کرد و گفت:
- همین‌جا باش تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح با نور خورشیدی که مستقیم به چشمم می‌‌خورد؛ بیدار شدم. اَه لعنت بهش که بیدارم کرد! کش و قوسی به بدنم دادم و از تـ*ـخت دل کندم و دل به دستشویی چسبوندم؛ چون مثانه‌ی عزیزم به دیار باقی می‌پیوست.
مثانه گفت:
- خودت بپیوندی بی‌شعور!
درست شنیدم یا دیونه شدم؟ مگه مثانه هم حرف می‌زنه؟
- معلومه که حرف می‌زنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
سردار نیم‌نگاهی بهم کرد و گفت:
- ایشون آهوخانم، دختر آقای نکوهش هستن.
عمو رجب با دستپاچگی گفت:
- ببخشید خانم، نشناختم!
لبخند بامزه‌ای زدم و چشمکی نثار عمو رجب کردم و گفتم:
- اشکال نداره عمورجب‌ جون.
عمو رجب هم لبخندی زد و کنار رفت تا من و سردار داخل بشیم‌. هر کس مشغول کاری بود و متوجه‌ی حضور ما نبودن. با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز هم یکی دیگه کشیدم و نشونش دادم که پاره‌اش کرد.
خیلی حرصم گرفت و گفتم:
- اَه! من دیگه نمی‌کشم! مگه چش بود که پاره‌اش کردی؟
سردار که معلوم بود از حرص خوردن من خنده‌اش گرفته‌ بود؛ سعی داشت خنده‌اش رو پنهون کنه. بلند شد و دستم رو گرفت و سر جای قبلیم کشوند و اون‌جایی که اشتباه کشیده بودم رو بهم توضیح داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
سردار گوشی رو قطع کرد و نگاهی بهم انداخت و گفت:
- یه چند روزی رو تو باید آشپزی کنی!
کمرم رو صاف کردم و دست به سـ*ـینه گفتم:
- من نمی‌کنم.
سردار به سرعت ماشین اضافه کرد و گفت:
- امشب رو که نه، از بیرون می‌خوریم. بعد از این‌که خوردیم، می‌ریم خونه و لباس‌هات رو جمع کن که تا مامان‌اینا بیان می‌ریم خونه‌ی من‌.
سرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Meysa و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا