رمان تاوان تبسم | Saba.s.f کاربر انجمن رمان ۹۸

M O B I N A · 20/8/21

تموم اطرافم سیاه بود،‌‌ همه‌ش سیاهی. صدایی توی‌‌ اون‌همه سیاهی پیچید:
- صبا، صبا!
فقط صدام می‌کرد، صداش آشنا بود، هر طرفم رو نگاه می‌کردم جز سیاهی...

M O B I N A · 20/8/21

«امشب شب شادی و خوشحالیه، حال منو ببین چقدر عالیه
عشقم داره میاد به خونه‌ی من، خوبه که امشب همه اینجا جمعن
دنیای من همین عروس خانمه، عشق منه امید و آرزومه
ناز نگاهشو کسی نداره،...

M O B I N A · 20/8/21

رادمهر: سلام صبا خانوم، خوبین؟
- ممنون، ببخشید من لباسام رو عوض کنم الان میام.
رفتم تو اتاقم که مطی هم پشت‌سرم اومد، نشستم رو تـ*ـخت گوشیم رو برداشتم. اَ پارسا و رادوین هم‌زمان پیام دادن، خندیدم....

M O B I N A · 20/8/21

شلپ! آی مامانی از تـ*ـخت افتام، الان باید بیان با خاک‌انداز جمعم کنن. آخ خدا کمرم! از روی زمین بلند شدم، اُه‌اُه هوا تاریکه! یه نگاهی به ساعت کردم، بله خرس تشریف دارم تا ساعت 1 شب خواب بودم. وویی صدای معده‌م بلندشد. یه خمیازه کشیدم، رفتم از اتاق بیرون، همه...

M O B I N A · 20/8/21

سوار ماشین شدم.
- سلام!
سپهر: سلام، خوبین؟
- خیلی ممنون، ببخشید زحمت دادیم و معطل شدین.
سپهر: نه بابا این چه حرفیه؟...

M O B I N A · 20/8/21

با زنگ گوشیم از خواب بلند شدم. ‌‌ای وای ساعت 7 بود، رادوین هم داشت زنگ می‌زد، سریع گوشی رو برداشتم.
- الو!
- الهی گوربه‌گور شی دختر، الهی سر قبرت خرما جایزه‌دار بذارن، الهی خودم بیام با تریلی آسفالتت کنم،...

M O B I N A · 20/8/21

اصلاً دیگه نمی‌شنیدم که رادوین چی می‌گفت؛ فقط محو و خیره به میزی نگاه می‌کردم که تمام خیال و آرزو‌‌های من یکی‌یکی داشت پَرپَر می‌شد، اون هم جلوی دوتا چشم‌هام. اون دختر روبه‌روی پارسا کی بود؟ صد بار با خودم کلنجار رفتم که اون مردی که جلومه، مرد رؤیا‌‌های من نیست. بغض داشتم، داشتم خفه می‌شدم و هرآن...

M O B I N A · 20/8/21

- باشه سرگرد مرخصی، می‌تونی بری استراحت کنی.
از جام بلند شدم، احترام نظامی گذاشتم و گفتم:
- بله قربان، با اجازه‌تون.
از بچه‌های اداره هم خداحافظی کردم و سوار...

M O B I N A · 20/8/21

زن‌عمو هم اومد و احوالپرسی کرد؛ اما خبری از صبا نبود. همراه بابا و عمو و سامی روی کاناپه‌ها نشستیم، نگاهم سمت پله‌ها بود تا صبا بیاد. دست خودم نبود فقط به پله‌ها خیره و منتظر بودم. سامی مشکوک بهم نگاه می‌کرد.
- خوابه فکر کنم....

M O B I N A · 20/8/21

پارسا: صبا خانوم می‌شه اون سس رو به من بدی؟
هوف! سس رو برداشتم و دادم دستش بدون اینکه نگاهش کنم.
بابا: صبا جان بابا، چرا انقدر اخمات تو همه؟
- هیچی بابا جون یه‌کم سرم درد...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین