رمان تاوان تبسم | Saba.s.f کاربر انجمن رمان ۹۸

M O B I N A · 20/8/21

***
چشم‌هام رو باز کردم، باز هم یه روز نکبت‌بار دیگه. هر روز خسته‌کننده‌تر از روز قبل بود برام، دیگه حتی حوصله‌‌‌ خودم هم نداشتم. روزهام سخت می‌گذشت، همه‌ش با اشک، شب‌ها هم تا نزدیک‌های صبح بیدار بودم و به روزهایی که با پارسا بودم فکر می‌کردم و آه می‌کشیدم...

M O B I N A · 20/8/21

- تو... تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟
- من از نرگس و سامیار خواستم به اینجا بیارنت. تو خیلی وقته خودت رو تو خونه زندونی کردی، جواب پیاما و زنگا رو هم نمی‌دادی، این تنها راهم بود برای بیرون‌کشیدنت از اون قفس و زندونت که خودت و غمات رو توش زندونی...

M O B I N A · 20/8/21

***
رادوین
همون‌جور که انتظار داشتم همه از خواستگاری از صبا استقبال کردن؛ حتی خود صبا اول شوکه شد اما بعد لبخند زد. یه حسی بهم می‌گه صبا هم به‌خاطر انتقام قبول کرد. توی دفترکارم قدم می‌زدم و به امشب...

M O B I N A · 20/8/21

یه شلوار سفید پوشیدم با یه تونیک صورتی و شال صورتی یه رژ صورتی هم زدم. با صدای در، رفتم بیرون از تو اتاق. عمو پنداراینها بودن، رفتم سمتشون سلام کردم.
عمو پندار‌: عزیز عمو خوبی؟
- ممنون عمو جون، شما خوبین؟...

M O B I N A · 20/8/21

***
سامی‌: اومدن.
من هم رفتم پیشش. اولش پدرشون اومد.
آقا رامین‌: سلام، خوب هستین؟
سامی‌...

M O B I N A · 20/8/21

بعد از یه ساعت رفتن. سحر و فرزاد هم رفتن خونه‌‌‌ی خودشون. یه احساس عذاب وجدان داشتم نمی‌دونم چرا. سامی با خنده اومد کنارم و گفت‌:
- آخیش دوتا نون‌خور کم شد، خودم موندم فعلاً.
-...

M O B I N A · 20/8/21

پارسا
قاضی‌: متهم ردیف اول داریوش بزرگ‌پرور معروف به داریوش بزرگ رئیس و سردسته‌‌‌ی بزرگ‌ترین باند انسان و مواد، وی به دلیل اتهامات بسیار از جمله دزدیدن ۲۴۸ دختر و فروختن آنها به کشورهای بسیار و بی احترامی به آنان توسط امثال او، همچنین خریدوفروش اعضای بدن انسان‌ها و...

M O B I N A · 20/8/21

سرم پایین بود و با انگشت‌های دست‌هام بازی می‌کردم و ذهنم درگیر پارسا بود که صدایی همه رو به خودش جلب کرد. پارسا بود که در رو محکم به هم کوبید، بعد‌‌‌ بی‌حرکت خیره بهم سر جاش مونده بود که باشدت از جام بلند شدم و بهش خیره شدم. قلبم درد می‌کرد، تنم می‌لرزید، بغض گلوم رو گرفت؛ دوباره دیدمش اون هم...

M O B I N A · 20/8/21

فردا جشن عقد من و رادوینه. خیلی اضطراب دارم، یه بار دیگه همه‌‌‌ی چیزهایی که قرار بود فردا با خودم به آرایشگاه ببرم چک کردم، خب همه‌چی تکمیله. اُه گوشواره‌هام، خواستم بردارمشون که یکیشون افتاد پشت میز آرایشیم. سعی کردم درش بیارم؛ اما نشد و مجبور شدم میز رو جابه‌جا کنم. با دیدن چیزی که پشت میز...

M O B I N A · 20/8/21

«رادوین بدون اگه ما به هم نرسیم هیچ‌کی نمی‌تونه جات رو بگیره تو قلبم، هیچ‌کس.»
«بهت وابسته‌م هنوز، به تو دلبسته‌م هنوز
کاش برگردی یه روز، دل دل ساده بسوز
بهت وابسته‌م هنوز، به تو...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین