Tiralin
مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
نویسنده این موضوع
به نام کدیوری[1] که گواه خم و خند گیهان و با آنکه ما به یادش سر سوی آسمان بلند میکنیم، درست در بُن جان است.
زیبای من... نه! تو زیبای من نیستی، که زیبای دو گیهان چرا!
پس، زیبای دو گیهان! سروقامت بی مهر! با من پیمان ببند، با منِ دیوانه، همان که روانت آشفته کرد که تا پایان این نامه میخوانی؛ هم اکنون با خون پیمان ببند و سوگند یاد کن!
نخستین دیدارمان را به یاد می آوری، شاهزادهی بیهمتا؟
من در خاکستر، من در آتش و من در پَستی بودم، ولی دیدارت با آن چشمان آفرینگوی درخشان، مرا از فرش به هفتمین آسمان رساند؛ راست میگویم، باور کن!
از آن هنگام نیز تا همین روزها، چندان شاد و بیغم زیستم که پیش از تو و شیدایی زیبایت را به یاد نمیآورم؛ ولی همانگونه که باستانیان گفتهاند و بزرگان امروز، سرانجام، هنگامهی بدرود است!
تو در خواب نوشین هر شبی، نمینگری، ولی دستهای پرستیدنیات را به نرمی گلبرگهای رز نوازش میکنم، بـ*ـو*سهای از سر اندوه بر پیشانیات مینشانم و میروم؛ بدانگونه که هرگز آوای گامهای بدرودم را نشنوی، خوشلقا!
با من پیمان ببند، بس بیتاب و پُر خون نباشی، که بهر تو همدم و زیباروی، بسیار است.
دستکم به دروغ و چرب زبانی، بگو شیدای دیگران نخواهی شد؛ بگو من بیهوده تن به آتش نمیسپارم، بگو!
میگویند، هنگامی که یاری از کف میرود، دیگری رنگ بسیار میبازد[2]؛ پس در پایان، بی من، به آتش و نیایش گرای[3]، نه خون و باروت و نه آن خندههای مستانهی دردآور.
#تیرالین
#تصویر_دوریان_گری
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. کدیور: صاحب
۲. دیگری رنگ بسیار میبازد: دیگری بسیار تغییر میکند
3. به آتش و نیایش گرای: انسان خوبی باش
زیبای من... نه! تو زیبای من نیستی، که زیبای دو گیهان چرا!
پس، زیبای دو گیهان! سروقامت بی مهر! با من پیمان ببند، با منِ دیوانه، همان که روانت آشفته کرد که تا پایان این نامه میخوانی؛ هم اکنون با خون پیمان ببند و سوگند یاد کن!
نخستین دیدارمان را به یاد می آوری، شاهزادهی بیهمتا؟
من در خاکستر، من در آتش و من در پَستی بودم، ولی دیدارت با آن چشمان آفرینگوی درخشان، مرا از فرش به هفتمین آسمان رساند؛ راست میگویم، باور کن!
از آن هنگام نیز تا همین روزها، چندان شاد و بیغم زیستم که پیش از تو و شیدایی زیبایت را به یاد نمیآورم؛ ولی همانگونه که باستانیان گفتهاند و بزرگان امروز، سرانجام، هنگامهی بدرود است!
تو در خواب نوشین هر شبی، نمینگری، ولی دستهای پرستیدنیات را به نرمی گلبرگهای رز نوازش میکنم، بـ*ـو*سهای از سر اندوه بر پیشانیات مینشانم و میروم؛ بدانگونه که هرگز آوای گامهای بدرودم را نشنوی، خوشلقا!
با من پیمان ببند، بس بیتاب و پُر خون نباشی، که بهر تو همدم و زیباروی، بسیار است.
دستکم به دروغ و چرب زبانی، بگو شیدای دیگران نخواهی شد؛ بگو من بیهوده تن به آتش نمیسپارم، بگو!
میگویند، هنگامی که یاری از کف میرود، دیگری رنگ بسیار میبازد[2]؛ پس در پایان، بی من، به آتش و نیایش گرای[3]، نه خون و باروت و نه آن خندههای مستانهی دردآور.
#تیرالین
#تصویر_دوریان_گری
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________
۱. کدیور: صاحب
۲. دیگری رنگ بسیار میبازد: دیگری بسیار تغییر میکند
3. به آتش و نیایش گرای: انسان خوبی باش
دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: