خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستگیره طلایی‌رنگ در کافه را چرخاندم. با باز شدن در و برخوردش با زنگوله‌های آویزان سقفی، صدای جلینگ‌جلینگشان بلند شد. فضای کافه بسیار وسیع بود و تا چشم کار می‌کرد، میز و صندلی‌های مشکی‌رنگ که اغلب هم دونفره بودند، قرار داده شده بودند. دیوار‌هایش پر از طرح‌های زیبای طلایی روی دیوار مشکی بود. روی هر میز هم یک فانوس استیل طلایی‌رنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهایم را از هم فاصله دادم. حرف‌هایش انگار نقطه‌ی اشتراکی با من داشت و آن نقطه‌ی اشتراک، ناخواسته اعتمادی را پیوند می‌زد.
- من هرکاری می‌کنم که پای مهرزاد از زندگی نیلوفر بیرون کشیده بشه.
چنگال را روی بشقاب سفیدرنگ گذاشت.
- مهرزاد یه عوضی به‌تمام‌معناست. اون عکسایی که برات فرستادم فقط یه گوشه از کثافت‌کاریاشه؛ منتها اون‌قدر بازیگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهای مشکی کشیده‌اش را درهم فرو برد و اخم تصنعی تحویلم داد. انگار این کنجکاوی به مذاقش خوش نیامده بود.
- باز که گفتی شما. خیلی سخته من رو به اسم کوچیک صدا بزنی؟
گوشه‌ی بالای ابرویش را با نوک ناخن‌هایش خاراند و ادامه داد:
- من از معامله کردن لـ*ـذت می‌برم؛ یعنی باید دراِزای چیزی که می‌گم یه چیزی گیرم بیاد. پس تا وقتی نگی از کجا و چطور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 25 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
یک هفته‌ای بود که در شرکت مشغول شده بودم. ساعت هشت صبح تا شش بعد از ظهر در شرکت چای و قهوه دست کارمندان می‌دادم و از ساعت هفت تا نیمه‌های شب را هم در بوتیک سر می‌کردم. کار کردن زیاد و بی‌خوابی‌ها، هم ضعیف‌ترم کرده بود و هم عصبی‌تر.
شرکت فضای رسمی و شکیلی داشت. لباس‌های فرم یکدست، خدم و حشم فراوان، اتاق‌های زیبا و بزرگ و تمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این یک هفته پرخاشی از مهرزاد ندیده بودم؛ یعنی کلاً خوش‌برخورد بود؛ علی‌الخصوص با کارمندهای خانم. با من هم برخورد آن‌چنانی نداشت. به‌جز چند باری که برای اتاقش سرویس می‌بردم و زحمت نیم‌نگاهی را هم به خودش نمی‌داد. البته که یک روز در میان به شرکت سر می‌زد.
- نکنه من رو نمی‌خوای؟ ها نیلو؟ نکنه پای کس دیگه‌ای وسطه؟
مانلی پوزخندی زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • گریه‌
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهایم که سست شد فهمیدم به پاساژ نزدیک شده‌ام. انگار یک هاله‌ از مه روی چشم‌هایم نشسته بود. اطراف پاساژ مملو از جمعیت بود و مردمی که حلقه‌وار ایستاده بودند. به‌خاطر حضور جمعیت خیابان کنار هم، ترافیک شده بود و صدای بوق ماشین‌ها روانم را افسارگسیخته‌تر می‌کرد. یکی‌یکی جمعیت را کنار می‌زدم و جلو‌تر می‌رفتم. هنوز ذکر یا رب روی لـ*ـب‌هایم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس عمیقی کشیدم و سر جای قبلم نشستم. حالا قلبم آرام‌تر شده بود و این برای من مسجل می‌کرد که جسم و روح پیوند خورده‌اند. قلب، تکه‌ی جامانده‌ی روح بود که در جسم سردم به یاد عشق‌ها و نفرت‌ها بی‌درنگ می‌تپید و این می‌شد که در عشق و تنفر نیمی از روحم، در واقع از خود واقعیم را از کف می‌دادم. حلول یک خطر یادآوری می‌کرد که چقدر نیمه‌ی روحم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پله‌ها را تندتند طی کردم و خودم را به سالن انتظار رساندم. ساعت یازده شب بود و بیمارستان همچنان مملو از جمعیت بود. سرم را چرخاندم که مانلی را پیدا کنم. پنج ردیف صندلی‌های فلزی یکدست، روبه‌ ال‌ای‌دی که روی دیوار جاساز شده بود، قرار داشت. در بین همهمه‌های ناشی از شلوغی اورژانس، صدای گوینده‌ی فوتبال هم جولان می‌داد.
روی صندلی گوشه‌ی ردیف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رفتن سینا، مانلی هم از روی صندلی بلند شد. لیوان یک‌‌بارمصرف پلاستیکی را در حصار مشتش فشرد.
- فقط به‌خاطر اینکه دوستت بود چیزی نگفتما؛ وگرنه با همین دستام چشماش رو از کاسه در میاوردم.
با لبخند حرصی روی لـ*ـب‌هایش، لیوان مچاله‌شده را به سـ*ـینه‌ام کوبید.
- فردا می‌بینمت آقای سبحان.
سمت درب خروجی بیمارستان پا تند کرد. مرموز، زودرنج، احساسی،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در آینه‌ی مقابل، چشم‌هایم پف‌کرده به نظر می‌آمد. آرام شروع به مالاندنشان کردم.
- یه جای خواب و کار، اون هم به لطف تو. اگه نبودی احتمالاً کارتن‌خواب می‌شدم.
می‌خواستم گله‌گی را ادامه بدهم که یادم افتاد پیکان گله‌ها تنها شخص خودم را هدف گرفته؛ یعنی وقتی مقصر را خودت می‌بینی زبانت بند می‌آید. ندایی ذهن و زبانت را قفل می‌کند و مدام برایت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 21 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا