خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای زنانه‌ی لهجه‌دار آشنایی که نسبتمان را با قبر از بنیامین جویا شده بود، باعث شد گوش‌هایم را تیز کنم. بنیامین با ولوم پایین‌تری سعی کرد جواب زن را بدهد:
- بله پسرشونه.
ذهنم دوباره به کندوکاو افتاده بود. این صدا چقدر آشنا بود و این سنگ قبر پس از سال‌ها نبود من، چقدر تمیز!
با قرارگیری دست‌هایی رو کمرم و صدایی نیمه‌جان که روی سین سبحان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و شکری زیر لـ*ـب زمزمه کردم و چقدر این حرف زدن و ملاقات دوباره سبکم کرده بود! دست‌های‌ چروک‌خورده‌اش را روی دستم گذاشت و با چهره‌ی تبسم‌بارش گفت:
- ننو ماشاءالله نوم خدا ور جونت مردی شدی برای خودت. تهرون زن و زندگی دست‌وپا کردی؟ وَخدا خیلی دنبالت گشتم. یکی می‌گفت دور از جونت مُرده. یکی می‌گفت تهران یه خانواده قبولش کردن. یکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 27 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
محتاج یک تکان درست‌حسابی تا از تیرگی‌هایی که خودم را در سلولش حبس کرده بودم، نجات بدهم. در این سلول، صبح امید به خورد خودم می‌دادم و شب یأس را به ریه‌ام می‌فرستادم. ظلم سرنوشت من را در میانه‌ی طوفان رها کرد و من هم بدون ذره‌ای تلاش، بیچارگی را پیش گرفتم. ساده‌ترین راه را انتخاب کردم؛ چون آن‌قدر که باید جسارت جنگیدن نداشتم.
- داش حمید،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مسجد را در همان جای قبلی برآورده بودند؛ اما بزرگ‌تر. چند ستون بلند گچ‌کاری‌شده هم در میانه‌ها بود تا استحکام بخش سازه‌ شود. پرده‌ی طرح ترمه‌ی سبزرنگی حایل میان جمعیت زنان و مردان شده بود و خاله و سمیرا و حنانه را از ما فاصله می‌داد.
نماز که تمام شد، از کنار بنیامین و حمید به پهلوی طلبه‌ای که پیش‌نماز بود، تغییر مکان دادم. ماجرا را باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دستم را با تکه پارچه‌ی قرمزرنگ کهنه‌ تمیز کردم و چند قدم عقب رفتم تا نمای چهارطاقی را که زده بودم، بهتر ببینم. طرح‌ اسلیمی آبی‌رنگ که روی سقف سایه‌بان کار کرده بودم با آسمان درهم آمیخته بود. حالا فضایش درست مانند یک عبادتگاه شده بود. هنوز هم برایم باورکردنی نبود که به خواست آن‌ها تا به اینجا آمده و پس از چند سال دوری از معماری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون برگشتن و نگاه کردن به او داد زدم:
- خب که چی؟
- من هم یه حال عجیب و غریبی دارم. یه حس جدید از نفس کشیدن می‌گیرم. من... من همین شش-هفت روزه یه چیزایی دیدم که تو تهران گم کرده بودم. از حُجب و حیایی که تو چشمش دیدم، از منش و مهمون‌نوازیش. این‌قدر خوب و بی‌نقصه که نمی‌تونم تحمل کنم. امیرعلی، منِ خاک‌برسر عاشق شدم.
متحیر سمتش برگشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
حالا بیشتر مطمئن می‌شدم که نامزدی در کار نبود و نیلوفر و نورا به قول همان روحانی، بشارتی از سمت خداوند برای روزگار آتی من هستند.
به خانه‌ی خاله برگشتیم و حرف‌ها و شرایط بنیامین را بازگو کردم. خاله‌فاطو مقابل‌ من و بنیامین نشسته بود. حمید و حنانه را هم به‌اصطلاح دنبال نخودسیاه فرستاده بودند تا کنجکاوی نکنند.
- سمیرام خاطرخواه زیاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
#فیلن خداحافظ:blissb:
سرش را تکان داد و ادامه داد:
- یعنی سبحان. اومده بودم معنویت و عشق رو تجربه کردم. نمی‌خوام از دستش بدم. من هیچ وقت نماز نخوندم؛ ولی اولین رکعتی که تو مسجد همین روستا خوندم مجذوبم کرد. تو این روستا هم بالاخره کار و خونه واسه یه جوون جور می‌شه.
خاله از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
#نظرسنجی کمک شما را می‌طلبد
بنیامین باز هم از دریچه‌ی بیضی شکل هواپیما نگاهش را به آسمان که کاملاً تاریک شده بود فراری داد.
- هنوزم فکر می‌کنی آسمون ترسناکه؟
سرش را برگرداند و هدفون مشکی رنگ را از دور گوشش کنار زد. انگار که هیچ چیز پخش نمی‌شد.
- یه چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دکتر آخرین قسمت گچ را هم برش داد و از روی صندلی بلند شد. دست راستم از خواب زمستانی بلند شده بود؛ اما هنوز خشک و بی‌حرکت بود. بنیامین کمک کرد تا آستین پیراهن کتان کرمی رنگ را روی دستم بکشم. قرار بود بعد از باز شدن گچ دوباره به دیدن نیلوفر بروم و حرف‌های مانده را بازگو کنم. بنیامین بدون ملاحظه از اینکه دکتر هنوز کنار ماست شروع به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و 26 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا