خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد‌تر که سلام و احترام کارمند‌ها را به پیرمرد دیدم و اینکه او سمت اتاق مدیریت می‌رود، شستم خبردار شد این چشم‌های سبزرنگش بی‌دلیل چهره‌ی نیلوفر را تداعی نمی‌کند. او پدرش بود و چقدر بین خلق‌ و خوی او و برادرزاده‌هایش تفاوت بود!
تا ساعت دوازده که وقت ناهار برسد، مشغول بودم. بی‌رمق صندلی چوبی را که در مرکز آشپزخانه و دور میز مربعی‌شکل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 23 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمت چوب‌لباسی پایه‌دار گوشه‌ی اتاق رفت. همچنان چشمم به کشوهایی بود که نمی‌دانستم از کجا باید شروع کنم و دنبال چه بگردم.
- آبدارچی قبلی.
کلاه کپ زغال‌سنگی هاشوردارش را روی موهای کم‌پشت مشکی‌رنگش سوار کرد. کت سرمه‌ای‌رنگش را صاف کرد. به صورتم خیره شد و با ولوم صدای پایین‌تری گفت:
- در وصف مهندس مهرزاد کریمی همین جمله بس که یه ماه از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 21 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پایان یافتن جمله‌اش، تسلیم‌وار یک قدم به عقب برگشتم. نفس‌نفس می‌زد و این به معنی آغاز شکستن تصویر مانلی‌ِ قدرتمندی بود که سعی داشت برای من فراهم کند.
نفس عمیقی کشید و روی پاشنه‌های کفش مشکی‌رنگش چرخید. سمت صندلی پناه گرفت. دست‌هایش را دور سرش قلاب کرد و به حالت دورانی، شقیقه‌هایش را ماساژ داد.
- چرا فکر می‌کنی مهرزاد اون‌قدر بیکاره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زینب باقری و 16 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هایش را در جیب‌ مانتوی بلند سرمه‌ای‌رنگش فرو برد که زرد شدنشان از دیدگان سعادت محفوظ بماند؛ اما من فهمیده بودم که وقتی می‌ترسد، دست‌هایش به‌سرعت احوال درونش را لو می‌دهند.
- آره، دنبال پرونده‌ی حساب‌کتاب مالیاتی ماه قبل بودم، دیگه گفتن نیستین داشتم می‌رفتم بیرون.
دروغ‌گوی خوبی هم بود. سعی کردم خودم را بی‌تفاوت نشان بدهم. دستمال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زینب باقری و 15 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل زخم خشک‌شده‌ای که دوباره پوسته‌اش را بکنند و رویش نمک بپاشند، داغ دلش تازه شده بود و هق‌هقش بلند شد.
- چک سفید امضا دادن، قول میز و صندلی دادن؛ ولی قبول نکرد؛ چون نمی‌خواست زن و بچه‌ی مردم برن زیر سقفی که هر لحظه احتمال خراب شدنش هست. اون نامردا هم کم‌لطفی نکردن، یه تصادف ساختگی ترتیب دادن تا از سر راه بردارنش.
از جعبه‌ی‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زینب باقری و 14 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستمال را زیر چشم‌هایش کشید تا ته‌مانده‌ی اشکی که جا مانده بود را هم مفقود کند.
- خیلی بی...
بالاخره خنده‌ای، غم چهره‌اش را زدود و به احوالاتش سامان داد. ماشین را استارت زد و رو به من گفت:
- منتظر خبر خوشت هستم. پنجشنبه‌‌صبحا با بابا میایم پارک هوا بخوره. اگه دوست داشتی فردا میام دنبالت.
می‌خواستم حرفی بزنم که باز هم خودش پیشقدم شد.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 13 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در تراس را به‌شدت کوبید. به‌سرعت و مجنون‌وار تمام کلید‌های چراغ را روشن کرد. آن‌قدر محکم دستش را روی کلیدها می‌فشرد که سرم درد گرفت. به‌خاطر شدت نور زیادی که یک‌دفعه هجوم آورده بود، چشم‌هایم را به هم فشردم.
- چی‌کار می‌کنی؟ دیوونه شدی؟
بعد از روشن کردن لوستر، سمت آشپزخانه و یحتمل به‌قصد من آمد. رفتارش عجیب بود و شکل و شمایلش نشان از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 13 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفت و خودم را به دوش رساندم. آب داغ به سرم می‌خورد و خون را می‌شست و می‌برد. ذهنم نجوا می‌داد: «چقدر ضعیف بودم من! چقدر راحت پرت شدم! چرا وزنی ندارم؟ چرا این‌قدر خسته‌ام؟ انگاری سرم رو تنم سنگینی می‌کنه، دیگه اشباع شده.
از چی؟
نمی‌دونم، هیچی...»
یادم می‌آمد آقایم همیشه می‌گفت: «به هرکسی رفیق نگو که بعداً شرمنده‌ی خودت نباشی.» و چقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 14 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای بوق‌های پی‌درپی و زنگ آیفون باعث شد سرم را از دست کاملاً بی‌حس‌شده‌‌ام بلند کنم. اتاق در محاصره‌ی نور خورشید کاملاً بی‌پوشش شده بود. انگار چرت کوتاه‌مدتم به جبران کم‌خوابی‌های اخیرم آمده بود و بعد مدت‌ها یک دل سیر خوابیده بودم!
صفحه‌ی خاموش‌شده‌ی لپ‌تاپ را روی هم گذاشتم و از روی فرش شش متری کرم‌رنگ بلند شدم.
دستم را به دیوار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 14 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
فاصله‌ی بینمان را پر کردم و نزدیکش شدم.
- خیلی خب، حالا نمی‌خواد به خودت بدوبیراه بگی. هنوز که چیزی مشخص نشده.
این را گفتم و در ذهن خودم احتمال سومی که سرکاری بودن حرف‌ها و قصه‌های مانلی باشد را رد کردم. عمیقاً احساس اعتماد می‌کردم. نه از کلام، بلکه از نگاه و رفتارش. هیچ‌کدام مصنوعی به نظر نمی‌آمد.
دستش را از دور سرش رها کرد و کلافه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 14 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا