- عضویت
- 3/12/20
- ارسال ها
- 416
- امتیاز واکنش
- 41,723
- امتیاز
- 347
- زمان حضور
- 107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانلی متعجب از شیرینزبانی دخترک، به من خیره شد و خندید. برای من انگار اینطور حرف زدن آشنا بود! شلوار مشکیرنگ دخترک را آرام بالا زدم. روی زانویش سائیده شده بود و پوستش قرمز و ملتهب شده بود. ایستاده او را در آ*غو*ش گرفتم. به چشمهایش که از درد بسته شده بود، خیره شدم و پیشانیاش را بـ*ـو*سیدم.
- خونهتون کجاست؟
انگار که کمکم به من اعتماد...
- خونهتون کجاست؟
انگار که کمکم به من اعتماد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: