- عضویت
- 3/12/20
- ارسال ها
- 416
- امتیاز واکنش
- 41,723
- امتیاز
- 347
- زمان حضور
- 107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ویلچر را متوقف کرد.
- خب پاشو. قرار نیست که من رانندهت باشم. باید یهکمی هم خودت راه بری.
دستش را زیر بـ*ـغلم برد و آرام بلندم کرد. دمپایی پلاستیکی آبیرنگ را روی زمین گذاشتم؛ اما هنوز ایستادن برایم دشوار بود. برای برداشتن هر قدم درد میکشیدم و پابهپایم میآمد. نمیخواستم با وجود آنهمه نگرانی که دارد از درد کشیدنم مطلع شود.
حرفهایش...
- خب پاشو. قرار نیست که من رانندهت باشم. باید یهکمی هم خودت راه بری.
دستش را زیر بـ*ـغلم برد و آرام بلندم کرد. دمپایی پلاستیکی آبیرنگ را روی زمین گذاشتم؛ اما هنوز ایستادن برایم دشوار بود. برای برداشتن هر قدم درد میکشیدم و پابهپایم میآمد. نمیخواستم با وجود آنهمه نگرانی که دارد از درد کشیدنم مطلع شود.
حرفهایش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: