خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌خواستم به دادن اطلاعات نصفه و نیمه‌ام ادامه بدهم که سبحان با ذوق محتویات دهانش را قورت داد و رو به من گفت:
- عه! اسم من هم تو شناسنامه امیرعلیه....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Gita_s، زهرا.م و 35 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی به صورت نسبتاً خیسم کشیدم.
- نم سقف و چکه کردن آب می‌تونه باعث کپک و رشد قارچ بشه. اگه یه‌کمی سیمان باشه خودم فردا درستش می‌‌کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Gita_s، زهرا.م و 35 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
#برای هم انگیزه باشیم، امید باشیم نه آیه‌ی یاس ♡^^
مرسی ازتون parädox
P.E.G.A.H ~حنانه حافظی~...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Gita_s، زهرا.م و 36 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساختمان‌های قدیمی که عشق همچنان پایه‌هایشان را استوار نگه داشته بود. دود غلیظ سیگار را از اعماق ریه‌هایم بیرون دادم و به آدم‌هایی که مثل مورچه‌های کارگر سمت خانه‌های خشتی خود می‌رفتند، نگاه کردم. با دیدن رحمان و پدرش که نان‌به‌دست سوی خانه می‌آمدند، دستی تکان دادم و سلام کردم. بوی نان دایره‌ای‌شکل تنوری تا پشت‌بام هم می‌آمد و هوش از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 35 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هایش را کنار زدم و از روی سکو بلند شدم. کنار همان نردبان ایستادم تا مقابلم دیوار خشتی باشد، نه چشم‌های مصممش که حس می‌کردم قصد محاکمه‌ی نافرمانی‌هایم را دارد. دستم را به پله‌ی میانی نرده تکیه دادم.
- خدا که...
زبانم به ادامه‌ی جمله نمی‌چرخید؛ یعنی کار به گله کردن که می‌رسید نمی‌توانستم خدا را مقصر بدانم. شاید هم از عاقبتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 35 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی نگذشت که رحمان و پدرش و مادرشان با همراهی برهان وارد حیاط شدند و سؤال من بی‌جواب ماند. نمی‌دانم چه در من شده بود که برای پرسش‌هایم از کودک ده ساله کمک می‌گرفتم. انتظار داشتم بی‌معطلی نه بگوید و جمله‌ی قبلش را اصلاح کند؛ ولی نکرد.
همه که راه افتادند، من هم پشت‌ سرشان سمت مسجد روستا می‌رفتم. برهان در آغو*ش مادر بود و رحمان و سبحان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 34 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتانی‌های مشکی‌ام را که تنها جسم سالم‌مانده از تصادف بود، در سفیدی برف فرو کردم و کنارش ایستادم.
- وقتی می‌رم تو فکر، هم کر می‌شم هم کور. حالا یه‌بار دیگه از اول حرفات‌ رو برام بگو.
سرش را سمت کوله‌ی قهوه‌ای‌رنگ روی دوشش برگرداند و زیپش را باز کرد. کاغذ سفید تا‌خورده‌ای بیرون کشید و مقابل صورتم گرفت. تا کاغذ را در دست گرفتم، با ذوق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 33 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
عذرخواهی کردم. از روی سفره بلند شدم و به اتاق پناه بردم. سردردم غیرقابل‌تحمل شده بود و روی اتفاقات، موج‌سواری می‌کرد. چهاردیواری که شب اول در آن چشم باز کردم، عجیب سرحالم می‌آورد.
پرده‌ی سفیدرنگی را که کمی رنگ رفته به نظر می‌آمد و تا زمین کشیده شده بود، از روی پنجره کنار زدم. شیشه‌های پنجره تمیز و شفاف بود و به سهولت می‌شد حیاط و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 31 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
#نوشتن از این دست اتفاقات مسئولیت خیلی بزرگیه، امیدوارم که درصدکی از پسش براومده باشم.
ماه امشب تنهاتر از هر شب بود. ستاره‌ها ترکش کرده بودند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 31 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,678
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به‌سمت سبحان که نیمه‌جان کنارم درازکش بود دویدم. پیراهن سبزرنگش تکه‌پاره شده بود. بدنش گرم بود. کمی که تکانش دادم چشم‌هایش را باز کرد. خون روی پیشانی‌اش صورت زردش را رنگین کرده بود.
هاج‌وواج بلند شد و سمت ناکجا دوید. دنبالش دویدم؛ هرچند می‌دانستم راه به سیاهی می‌برد. آبادی دیگر آبادی نبود. ساعت ۵:۲۶ گذشته بود و دیگر بوی نان نمی‌آمد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • گریه‌
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، MĀŘÝM و 32 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا