خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
«به نام نگارنده ورق روزگار»
اختصاصی- «تروما‌ی‌تلخ»
نام رمان: تروما‌ی‌تلخ

نام نویسنده: ریحانه رادفر کاربر انجمن رمان98
ناظر: Mahla_Bagheri
ژانر: عاشقانه، جنایی-پلیسی، معمایی، تراژدی
سطح: اختصاصی
منتقد: Afsa
طراح جلد: Mohadeseh.f

خلاصه:
هنرمند و آفرینندۀ جهان هستی هر موجود را باتوجه به داشته‌هایش امتحان می‌کند.
این بار قرعۀ روزگار به اسم دختری افتاده از تبار معصومیت که در ناز و نعمت پدری خویش زندگی می‌کرده، امّا با یک تفاوت بزرگ. دختر داستان‌ما یاد گرفته که از داشته‌هایش دژی بسازد، مستحکم برای جلوگیری از اتفاق‌های بیگانه. در این میان هم فردی پا به این بازی می‌گذارد. یک فرصت، چند دقیقه وقت اضافه و شاید هم یک بازیکن جدید به صفحه شطرنج این بازی...

***
#ریحانه‌رادفر
#تروما‌ی‌تلخ

«این رمان اختصاصی در انجمن رمان 98 تایپ شده است و هر گونه کپی از آن طبقه ماده 5 حمایت از ناشرین، پیگرد قانونی دارد.
حق نشر این رمان فقط با اینجانب یعنی نویسنده و انجمن رمان98 می‌باشد.»


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Fatemeh14، زینب نامداری، زینب باقری و 12 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
656
امتیاز واکنش
13,207
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 22 ساعت 6 دقیقه
به نام حق
نقد رمان ترومای تلخ

«اگر کتابی هست که دوست داری بخوانی اما نوشته نشده، آن را بنویس»
هنگام خواندن رمان ترومای تلخ، می‌توانستم صحنه‌ها را نسبتاً واضح تصور کنم و این نقطه قوت خوبی بود؛ بعضی از توصیفات ادبی از احساسات هم با وجود اینکه گاهی کلیشه‌ای بودند، زیبا و دلنشین بیان شده بود.
در ابتدای رمان بعد از سکانسِ احساساتِ مردی خسته و زخم خورده از دنیا، وارد یک سکانس کلیشه‌ای شدیم که شخصیتِ اصلیِ مونث شروع می‌کند به تعریف کردن تمام ویژگی‌های خودش و جد وآبادش! این از دیدگاهِ یک منتقد تقریباً یک فاجعه است!
اما جای ترس یا نگرانی و ناامیدی نیست، هر دردی درمانی دارد؛ نویسنده می‌تواند ویژگی‌ها و توصیفاتِ اولیه داستان را در طول داستان پخش کند اما نه اینگونه که وسط دیالوگ‌ها بیاید و بخشی از این ویژگی‌ها را ذکر کند و رد شود.
بلکه مانند بخش‌هایی از همین رمان، در محلی که موقعیتِ بیان آن ویژگی وجود دارد، بیان شود و اینگونه بهتر در ذهن مخاطب می‌نشیند.
مثلاً حرف از حاج آقا و حرف‌ها و کارهایش و خاتونی که گویا فوت شده است زده شده بود اما در هیچ سکانسی خود حاج آقا را ندیدیم تا ویژگی‌هایش را حس کنیم.
یا خواهری که قلِ پرهام است و حرف از او و همسرش زده شده اما خودش حضور ندارد؛ اگر قرار نیست حضور داشته باشد باید توصیفات کمتری از او ارائه شود و یا اگر توصیفاتی ارائه شده، در حد همان توصیفات در رمان حضور داشته باشد برای مثال در حد یک مکالمه تلفنی یا ارتباط تصویری.
شخصیت پردازی ضعیف بود؛ علاوه بر کلیشه‌ای بودنِ شخصیت ترانه و شخصیت‌های مذکر و مردی که نمی‌شناسیم اما قصد آسیب رساندن به ترانه را دارد، تعداد شخصیت‌ها خیلی زیاد و بدون توصیفات کافی بودند.
اینکه بیاییم و یکی دو جین کاراکتر بریزیم وسط رمان و آن‌ها را با رنگ چشم‌هایشان علامت‌گذاری کنیم که نمی‌شود شخصیت پردازی!
کماکان که ویژگی‌های کلی و وضع مالیِ کاراکترها و نوع تفریحاتشان هم کلیشه‌ای بود.
شخصیت اصلی ثروتمند است؟ زیباست؟ با توصیفات متفاوت‌تر بیان کنید! داشتنِ خدمتکار و نگهبانی که معمولا «مش حسن» «مش قربون» «حاج اسدالله» نام دارند و مدل بالای ماشین بیش از حد در ذهن مخاطبین تکرار شده.
پس اگر دنبال نوآوری و کیفیت بهتر رمان هستید، از توصیفات جدیدتری استفاده کنید! مثلاً جنس ظرف و ظروفشان یا هزینه‌ای که برای سلامتی و شادابیِ خود می‌کنند یا خیلی چیزهای دیگر که حتی می‌تواند برای سبک زندگی بهتر و موفقیت افراد الهام بخش باشد.
برای بیان زیبایی هم توصیفات ناقص و تکراری بودند؛ دقت کنید زیبایی معیارهای زیادی دارد که یکی از آن‌ها رنگ چشم است! قرار نیست مخاطب را با چشمِ رنگیِ شخصیت‌ها کور کنید.
و در عین حال، کلیشه «بیش از حد بی‌نقص بودنِ مادی و ظاهری» را کمی کنار بگذارید!
کمی ویژگی اخلاقی جدید اضافه کنید؛ کمی از بی‌نقص بودن‌ها بکاهید. به یاد داشته باشید شما نویسنده فیلم‌های ترکیه‌ای نیستید و پیروی از خط نویسندگی رمان‌هایی که قبلا نوشته شده، از ارزش اثر شما می‌کاهد.
کماکان که شخصیت اصلی‌ها ویژگی به خصوصی ندارند؛ چه خصوصیت اخلاقی، چه توانایی‌های هنری یا سبک زندگی! هر چه هست کلیشه است!
درباره ایده کلی داستان، چیزی که باید گفت، ایده نامفهوم است که تا اینجای داستان زیاد از آن باخبر نیستیم؛ فقط می‌دانیم که شخصیت اصلی با چالش‌های عجیبی رو به روست که احتمالاً به فرد مرموزی که قصد انتقام دارد مربوط می‌شود که این ایده هم اگر بخواهد مثل سایر ویژگی‌های رمان کلیشه‌ای باشد، سوپرایز! ما یک رمان کاملاً تکراری خواهیم داشت!
این یک زنگ خطر است که شما حواستان را جمع کنید نه برای اینکه سرکوب شوید، برای اینکه پیشرفت کنید.
ممکن است بخواهید این رمان را همانگونه که می‌خواهید پیش ببرید و هیچ اشکالی ندارد! مهم شجاعت نوشتن است که دارید و خودش نقطه قوت بزرگی محسوب می‌شود اما اگر می‌خواهید اثر ماندگاری خلق کنید بهتر است کلیشه نویسی را کنار بگذارید حتی اگر حس کنید بهترین کلیشه دنیا را می‌نویسید، قضیه این است، شما باز هم کلیشه نوشته اید! هنر نویسندگی در خلاقیت و نوآوریست.
خداوند تمام ما انسان‌ها را با ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد آفریده و اثر انگشت تک‌تکمان متفاوت است؛ پس هرکسی می‌تواند ایده‌های مخصوص به خودش را داشته باشد! اینکه شجاع باشید و آن ایده‌ها و خیالات را بنویسید یعنی شما یک خلاقِ هنرمند و متجلی صفات خداوند هستید.
درباره اتفاقات رمان؛ تا به حال دیده‌اید وقتی آبگوشت نذری کم می‌آید چه کار می‌کنند؟ شلنگ آب را در دیگ رها می‌کنند و ما باز آبگوشت خواهیم داشت منتهی بی‌رمق و بی‌قوت.
لطفاً شلنگ آب را در رمان رها نکنید و هر چه به ذهنتان می‌رسد را ننویسید. شوخی‌های خانوادگی، اتفاقات معمول و گشت و گذار دوستانه خوب است اما به اندازه!
کاری نکنید مخاطب خسته شود و بخواهد بی‌خیالِ خواندن چند سطر از رمان شود.
در کل قلم خیلی خوب بود؛ با اینکه توصیفات جای کار بیشتر داشت تا تصور مخاطب از اتفاقات بهتر شود اما می‌توان گفت قلم روان و قابل درک بود و خسته کننده نبود.
از نقد دلگیر یا ناامید نشوید؛ فقط ادامه بدهید و بنویسید و به نقد به چشم راهنما نگاه کنید. صد در صد بعضی نکات نقد از دیدگاه خودتان شاید قابل قبول نباشد ولی در نظر داشته باشید که هیچ نویسنده‌ای بدون تلاش و دریافت نظرات مختلف پیشرفت نخواهد کرد.
زیاد بخوانید، زیاد بنویسید و زیاد نوشته‌هایتان را درو بریزید.


سپاس از نقدپذیری شما و قلمتان پرتوان
آفسا، تیم نقد انجمن رمان 98


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، زینب نامداری، LIDA_M و 12 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلام عزیزم وقتت بخیر:گل:
چشم حتما رمان رو ویرایش می‌کنم و از نکاتی که گفتید استفاده می‌کنم.
یکی از نکات اصلی همین است که ظاهر زیبا و مادیات در همه جا کلیشه شده اند اما با تمام این ها مهم پشت پرده است.
ترانه در قسمتی از داستان می‌گوید که اگر با پسر عمه اش ازدواج نکند تمام دارایی از پدرش گرفته می‌شود.
این وابستگی مالی آن‌ها به حاج آقا تمجید را نشان می‌دهد.
کارکترها هر کدام داستان خودشون رو ادامه می‌دهند.
حاج‌آقا تمجید از چند پارت آینده وارد ماجرا می‌شود.
چشم رنگی..
خب اول داستان گفته شد که پدربزرگ مادری ترانه روس بوده و جزو روس هایی بوده که در زمان میرزا کوچک خان جنگلی در ایران مستقر شده.
و اینکه چشمان هیچکدام از خواهران و برادران ترانه رنگی نیست و همه چهره ای کاملا شرقی دارند.
خواهر ترانه تمنا و همسرش هم از چند پارت دیگر وارد داستان میشوند و این توضیح کوتاه اول رمان برای آشنایی با آنها بود که اگر جایی در موردشان صحبت شد مخاطب بداند در مورد چه کسی سخن میگویند.
رها و آراد در قسمتی از داستان گفتند که حاج آقا به خیلی ها بدهکار است و این کنایه ایست که به کاری که آن کارکتر با آن ها کرده دارد.
نمیتونم داستان رو لو بدم. برای اول رمان واقعا با شما موافقم چون اون قسمت در 2 سال پیش نوشته شده و باید کاملا ویرایش بشه.
خیلی ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و رمانم رو مطالعه کردی واقعا نکات جالب و زیبایی رو گفتید ممنونم حتما از آنها به درستی استفاده میکنم.:loveb:


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Amerətāt، زینب نامداری، زینب باقری و 9 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
سلام عشق دلم، خوبی؟
خب خب حالا میمونه نقد ریحانه‌ی قشنگم؛
خب من داخل انجمن‌های دیگه ناظر بودم‌و دستی بر نویسندگی دارم.:l3b:
خب برای نقد اول باید بگم که قلم پخته‌و زیبایی داری.
تمام زمان و مکان رو جوری توصیف کردی که منه به عنوان خواننده زده از خوندن نشدم.
ولی خب من چند تا اشکال دیدم داخلش، اول این‌که شیوه‌ی دیالوگ نویسی وقتی "گفت" تو جمله‌ت میاد فرق داره.
مثلا این‌جور:
گفت: -سلام
گفت:
-سلام.
خب شیوه‌ی دوم درست‌تر هستش.
و یه چیز دیگه، داخل بعضی از کلمات نیاز به اعراب‌گذاری نیست، اگه برای کلماتی گنگ که زیاد به گوشمون نخورده رو اعراب گذاری کنی خیلی بهتره عشق دلم.
همین دیگه.
من قلمت رو خیلی دوست داشتم، منتها تا آخر نمی‌خونش تا کامل بره رو سایت چون از فوضولی میمیرم.
امیدوارم که موفق باشی، دوست دارم!:loveb::bubbleb:


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Amerətāt، زینب نامداری، MĀŘÝM و 4 نفر دیگر

زینب نامداری

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,705
امتیاز
153
سن
22
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 45 دقیقه
بنام خدا
نقد رمان «ترومای تلخ»


سلام عزیزم طبق قولی که بهت دادم اومدم برای نقد رمانت(وقتی دنبال نقدی یعنی به دنبال پیشرفتی، پیشرفتت رو آرزومندم :) )

در وهله‌ی اول بهت تبریک میگم چون قلم خوبی داری، اما به نظر میرسه جزء اولین رمانات باشه چون کاستی هایی درش به چشم میخوره که اگه اصلاحش نکنی واقعا رمانت حیف میشه.

در پارت اول و پارت هایی که از زبان سوم شخص و شخص مجهول بیان میشد به قدرت قلمت پی بردم اما در پارت‌های بیان شده از زبان سایر کاراکترها، مثل اینکه کسی مرا از ارتفاع پرت میکرد پایین! نه اینکه قدرت قلمت افت کرده باشه ولی شیوه‌ی بیان روایت روی سراشیبی می‌افتاد و از کیفیت قلم می‌کاست.

خلاصه زیبا است اما باعث لو رفتن رمانتان میشود مگر اینکه همه‌ی رمان آنچه که در خلاصه گفته شد نباشد!


پسر از تبار غرور و آتش(خب خب چه کلیشه‌ی پرتکراری بیشتر رمان های مجازی شخصیت اول مرد آنها مغرور محکم پرجذبه و بی هیچ عیب و نقصی هستند)

دختر: بزگ شده در ناز و نعمت(نعمت رو که به وفور شاهدش بودم اما ناز پدری، نه! چطور میشود پدری پا روی خواسته‌ی دل دخترش بگذارد و راضی به ازدواجش با پسری به قول ترانه، خلافکار شود؟ حتی اگر هم مجبور باشد طوری با دخترش برخورد میکند تا با زبان نرم شود نه همان اول کاری سیلی آب داری نثار دخترکش کند وقتی که فقط ترانه نظرش را گفته و چیزی بوده عیان بر همه! میتوانستی احساسات رو در این صحنه بیشتر به کار ببری، میتونستی این صحنه رو طوری نشون بدی که به طور مثال پدر ترانه هم با این وصلت مخالف باشد اما توان مقابله با حرف حاج آقا را ندارد و عجز و سرخوردگی یک پدر رو در مقابل خواسته‌ی قلبی دخترش به تصویر میکشیدی اینطور خیلی ملموس تر و قابل درک می‌بود عزیزِدل) دور خودش حصاری دارد(در مقابل جنس مذکر شاید) خیلی خیلی زیباست(زیباییی موجودات تجلی از زیبایی خداوندِ و خداوند به برخی از بندگان تمام و کمال این نعمت رو ارزانی داشته؛ اما خوب انسانهایی هستند که از لحاظ فاکتور چهره، چهره‌ای عادی دارند و گاهی خارج شدن از کلیشه‌ی باب شده در رمان‌های مجازی میتواند معجزه کند.)

مقدمه
آنطور که نشان میدهد از زبان پسر داستانه که با توجه به توصیفات فکر میکنم علیرضا باشد با اینکه غروری در رفتارش آنطور که در خلاصه و مقدمه تاکیید شده بود دیده نمی‌شد اما نسبت به کیاراد که با اینکه می داند ترانه ازش متنفر است اما باز هم مزاحمش میشود و شخصیت خودش را خورد می کند، بیشتر به شخصیت اول داستان بودن میخورد.

توصیف خود در آینه: فوق کلیشه ای
چشم هایی آبی با رگه های طوسی: به عینه همچین چشم هایی ندیده ام اما وجود دارند ولی خوب بهتر بود حداقل می‌گفتی آبی، نه ترکیب چون باعث باور پذیری کم رمان میشود.
حرف زدن شخصیت اول با خودش(به اصطلاح نویسنده وجدان!): فوق کلیشه‌ای
سر خوردن از نرده: از هر پنج تا رمان مجازی چهارتاش این حرکت فوق کلیشه ای رو دارند! پلیز استاپ!
کل کل بدون حرفی خاص فقط و فقط به منظور کم نیاوردن::boredb:

(اطلاعات اندکی هم که بین این کل کل ها به خواننده منتقل کردی رو میتونستی به صورت تر و تمیزتر در روند رمان به خورد نویسنده بدی)

هجوم شخصیت ها به صورت یکباره + توصیف نکردن ظاهر، احوالات و شخصیت آنها= عدم شخصیت پردازی قوی و ریشه‌دار
یک سوال: آیا ویژگی متمایز کننده‌ی ظاهر شخصیت‌ها فقط رنگ چشم آنهاست؟!
تناسب بین مونولوگ و دیالوگ به کار نرفته.
چرخش یکباره‌ی زاویه‌ی دید(از اول شخص به سوم شخص) در بخش هایی از رمان به چشم میخورد.
در بخش هایی فراموش کردی وقتی راوی رمان تغییر میکند آن را قید کنی.


بهتر نبود علیرضا را در جایی به غیر از پارکینک رستوران در رمان وارد میکردی؟ از برخورد کلیشه‌ای که بگذریم، علیرضا همزمان با ترانه وارد پارکینک شد یعنی در همان پارکینگ ماند تا خواهرش(آن هم بعد از خروج ترانه و دوستانش یعنی حدودا دو ساعت بعد) از رستوران خارج شود؟ نمیتوانست به داخل رستوران بیاید و خواهرش را ببرد؟ یا اینکه با او تماس بگیرد تا زودتر رستوران را ترک کند؟ اگر همه‌ی این اتفاقات برنامه ریزی شده باشد(این قسمت رو چند بار ویرایش کردم چون حس کردم دارم اتفاقات رمانت رو، اگه اونطور که من حدس میزنم باشه، رو لو میدم!) باز هم برخوردی فوق کلیشه ای بود.
آیا در انتهای همین پارت(پارت 6) آتوسا و چکامه مرده بودند(!) که در نزدیک شدن کیاراد به ترانه دخالتی نکردند و صدایی ازشان در نیامد؟ (جزئیات از آنچه فکر میکنی مهمترند جانم)


و در حالی که با دستش بر روی دست دیگرش می‌کوفت آرام گفت:
- معلوم نیس الان اون تو چه دعوایی، نزنند یه بلایی سر پسر مردم بیارند.
آتوسا خندید:
- آخه دختر خوب رهام و امیر که آدمای مشهور و سرشناسی هستند کیاراد هم که خودش می‌بینی چه اتو کشیده است، بین اینها فقط امید یه جوریه بقیه‌اشون آدمای سرشناسی‌اند نمیان تو فضای عمومی دعوا راه بندازند که. اون پسره هم اصلا به مدل حرف زدنش نمی‌خورد دعوایی باشه.
توی فضای عمومی دعوا راه نمی انداخت اما یه پسر اتو کشیده و سرشناس تو همین فضای عمومی داشت به یه دختر تعرض میکرد!

کات!

خواستم وارد رستوران بشم که با یکی برخورد کردم سرم را بالا آوردم که با دو تا تیله قهوه‌ای‌عسلی مواجه شدم.
دختره با کلی عذرخواهی رفت، دیدم به سمت یه پورشه‌ی دودی می‌ره که یک پسره بهش تکیه داده یکم به چهره‌ی پسره نگاه کردم، اِ این که همان پسر داخل پارکینگ؛ دختره خطاب به پسره گفت:
- علیرضا؛ داداش منو می‌رسونی خونه؟
و بعد هم اون پسره که فهمیدم اسمش علیرضاست با حالتی کلافه رو به خواهرش گفت:
- المیرا می‌رسونمت، امّا جواب بابا رو برای دیر کردنت خودت می‌دی، می‌دونی که خیلی روی این موضوع حساسه فقط سریع بشین.
بعد هم رفتند، رفتم توی ماشین بچه‌ها کلی سوال پیچم کردن که چرا دیر برگشتم؛ منم ماجرای برخوردم با المیرا «خواهر علیرضا» را تعریف کردم.
حس میکنم باید دلایل بیشتری برای حذف این تیکه یا ویرایش آن برای نویسنده‌ی عزیز بیارم،
از قلم نویسنده‌ی عزیز برمیاد این رو تیکه خیلی شسته رفته تر بنویسه نه اینکه خیلی سرسری و تند پیش بره، حتی اگه نوشته نشه چیزی از رمان کاسته نمیشه؛ صرفا این بخش رو برای آشنا کردن خواننده‌ها با نام المیرا و علی رضا نوشتید با اینکه میتونستید با جلوگیری از حدس زدن اینکه ترانه و علیرضا باز هم در آینده برخوردی با هم خواهند داشت کاری کنید خواننده کم کم با اسم و... شخصیت مرد اول داستان آشنا بشه نه خیلی یهویی!

یک پیشنهاد دوستانه: بهتره دوسه نفر از شخصیت‌های رمان رو به طور کامل حذف کنی، لازم نیست حتما اکیپ دخترانه پنج نفر باشند، چون نه میرسید آنطور که باید ویژگی های ظاهری و رفتاری هر یک رو توصیف کنید و وقتی هم دور هم جمع‌اند اگر تعداد کم باشد باعث میشود خواننده از این حجم زیاد دیالوگ‌(بدون توصیف حالات قبل آن) خسته نشود و باعث نشه سرسری ازشون بگذره.

اگر هم حرفت این است وجود هر یک از این شخصیت‌ها الزامی و نبود آنها به ادامه‌ی رمان ضربه میزند لااقل هر کدام را به وقت و به جای خودش توصیف کن و برایشان خلقیات متمایزی بذار تا خواننده با خواندن آن خلق سریع متوجه شود نویسنده راجب کدوم شخصیت حرف میزنه.


برای ادامه‌ی پارتها هم حرف بسیار دارم اما ب دلیل کمبود وقت چند مورد را میگویم و میگذرم:

***تعدادی پسر که از به ذوق آمدن دخترها معلومه خوشگلن: آیا پسری که انقدر خوشگله شخصیت خودش را اینطور کوچک میکند؟ (یعنی فقط من هرچی پسره خوشگل میبینم مغرورن(نه به معنای رایج!) و شخصیت خودشون رو به خاطر دختری که فقط در یک برخورد دیدنش پایین نمیارن؟!) گذشته از زیبایی پسرها یعنی همه‌ی پسرها با دیدن دختری خوشگل دل از کف میدند و رفتار غیرقابل فهم از خودشون نشون میدن؟! ممکنه دلیل نویسنده این باشه که همه‌ی اینها نقشه است برای نشان دادن جنتلمنی علیرضا؛ ولی توی دست شویی؟ آن هم در مکانی عمومی؟ یعنی توی رستوران و دستشویی که مردم دیگه ممکنه تو اون لحظه واردش بشن اون پسر خواسته به ترانه تعرض کنه! پلیــــــز استاپ!

***برای ورود شخصیت‌های جدید مقدمه چینی کن.

***هر چقدر شخصیتی خوش خنده باشد باز هم دلیل بر این نمیشه که به ترک دیوار هم بخنده! (با حرف‌هایی که ترانه میگفت و دوستانش از خنده پخش زمین میشدند من به فکر فرو میرفتم که کجای این جمله انقدر خنده‌دار بود!)

***دانشگاه آنطور که در رمان‌های نویسنده‌های 15 ساله اومده، گل و بلبل و پر از کلکل نیست آن هم سر کلاس استادها:sorrow:
**بعضی از چیزها رو اجازه بده خود خواننده کشف کنه، برای مثال دلبستگی امیر علی به ترانه، اجازه بده اول خود خواننده از رفتارهای امیرعلی و میزان توجه‌ش به ترانه به این موضوع پی ببره.


نقاط قوت رمانت که باعث همراه شدن خوانندگان میشود و واقعا از این بابت تحسینت میکنم:
قلم خوبت، رعایت علائم نگارشی، نداشتن غلط املایی(فقط یه چیزی: آمبولانس درسته عزیزم) ، معماهایی که به خورد رمان میدهی و تکه‌هایی که از زبان شخص بی هویت و سوم شخص بیان میشود.
وقتی توانایی این رو داری که پارتهایی مثل 1 و10 و 11 و...رو بنویسی و ذهن خواننده رو به چالش بکشی( به شخصه عاشق به چالش کشیدن ذهن خوانندم و طرح معماهای جوندار) پس میتونی نکات گفته شده رو به خوبی هرچه تمام تر اصلاح کنی.
آخ یادم رفت بگویم:
چه اسم زیبا و به دور از کلیشه‌ای برای رمانت انتخاب کردی جانم :) ، همچنین اسم‌های مرسومی که برای شخصیت‌های اول انتخاب کردی باعث بهتر ارتباط گرفتن خواننده با شخصیت‌ها میشه.

باید بگم ک هنوز در پارت‌های ابتدایی رمان هستیم و فعلا ژانر تراژدی پا به رمان نذاشته سعی کن برای پیاده کردن این ژانر احساسات شخصیت رمانت رو لحظه به لحظه در رمان پیاده کنی، اگر شخصیتی غمگین است فقط به نوشتن این کلمه اکتفا نکنی و درحالات چهره و رفتار شخصیت این غم رو به تصویر بکشی.

اگه جاهایی خیلی تند گفتم معذرت میخوام اما چاشنی نقد همین تندیشه که به جان مینشینه :)
بعضی جاها روی نوشته‌هات تجدید نظر کن اما هیچوقت از نوشتن دست نکش چون استعدادش توی وجودته


بسیـــــــــــــــــــــــــــار برام با ارزشی،
پیشرفتت رو ببینم عزیزِدل،
قلمت مانا.


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، LIDA_M، Fatemeh14 و 5 نفر دیگر

~ریحانه رادفر~

کپیست انجمن رمان ۹۸
کپیست انجمن
  
عضویت
3/8/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
10,796
امتیاز
303
سن
20
محل سکونت
♥Dream♥
زمان حضور
63 روز 18 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلام عزیز دلم:گل:
واقعا یکی از بهترین نقد‌هایی بود که از ترومای‌تلخ خوندم. عالی!:loveb::applause:
خیلی لـ*ـذت بردم و حتما نکاتی که گفتی رو ویرایش می‌کنم:aiwan_light_give_heart2: نقدت خط به خطش مفید و زیباست جوری که حس می‌کنم واقعا وقت گذاشتی و رمان رو با دقت مطالعه کردی :):high_five:
درست حدس زدی نفس این اولین رمان بنده‌است:batting_eyelashes: که خب متن خام و چندین پارتش که خامی درش وجود داره رو چند سال پیش نوشتم و برای مسابقات داستان نویسی بلند آموزش و پرورش فرستادم که اون موقع رتبه اول رو آورد.:big_grin:
و الان حتما حتما به خوبی از نکاتی که گفتی استفاده می‌کنم و رمان رو به سطحی که باید می‌رسونم:loveb:
مرسی ازت که وقت گذاشتی و رمان رو خوندی و لحظاتت رو به من و فرزندهای کوچولوم سپردی!:blushing::kissym:
برای رنگ چشم ترانه که گفتی آبی با رگه‌های خاکستری هستش باید بگم من یک دوستی داشتم و چشماش این حالت رو داشت برای همون اینجا در رمان ذکرش کردم:love_struck: غرور هم برای پسر رمان نقص اون هستش.:big_grin:
در کل مرسی عاشقتم بـ*ـو*س:big_hug::aiwan_light_give_heart2:


نقد و بررسی رمان تروما‌ی‌تلخ | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، LIDA_M، زینب نامداری و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا