- عضویت
- 9/10/20
- ارسال ها
- 2,829
- امتیاز واکنش
- 37,845
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- انتهای راهرو سمت چپ
- زمان حضور
- 60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای از رخ و دهان تو رسوا گل و شکر
روی و لیست روی لـ*ـبت یا گل یا شکر
روی و لـ*ـب تو مایۀ سودای ما چراست؟
گر زآنکه هست داروی سودا گل و شکر
با آب و آتش آنچه گل و شکّرت کنند
هیچ آب و آتش آن نکند با گل و شکر
درّاعه حشیشی و پیراهن قصب
بدریده پیش روی پیش روی تو عمداً گل
با رنگ روی و طعم لـ*ـبت اوفتاده اند
اندر زبان بلبل و ببغا گل و شکر
تنگست همچو غنچه و ظرف شکر دلم
زیرا که فرق نیست ز تو تاگل و شکر
اشکم همه گلاب و جلا بست زآنکه کرد
در چشم من خیال تو پیدا گل و شکر
از عدل خواجه دان تو که در دیده و دلم
به آب و آتشند بیک جا گل و شکر
سلطان شرع صاعد کز همّت بلند
آورد رای او سر خورشید را ببند
برداشت دست جود تو اسم سؤال زر
بنهاد جود دست تو رسم زوال زر
از دست بخشش تو زراندر جوال شد
رفت آنکه رفت هرکسی اندر جوال زر
کان و ترازو اند در ایّام وجود تو
بر دل نهاده سنگ زشوق وصل زر
آواره شد زبیم سخایت زر آنچنانک
رستست در دو دیدۀ نرگس خیال زر
در چشم غنچه زر ز پی آن گداختند
کو با وجود عدل تو میزد مثال زر
در دین بخشش تو بتویّ کلک تو
بر خلق خون لعل مباحست و مال زر
تیغ زبان کشید نیارد زبأس تو
رویین تن ترازو در روی زال زر
از بس که می زنندش خوارست و شهر گرد
بخشود نیست با کف راد تو حال زر
سنگست در قفایش هرجا که میرود
زان در بدر بسان شگ زرد میدود
گر نه زدست را تو آمد بجان گهر
چندین چراست در سخن تو نهان گهر؟
تا بوکه بر تو بندد خود را ریسمان
برآویخته ست سال و مه از ریسمان گهر
هرکس که گشت حلقه بگوش تو چون نگین
بر تـ*ـخت زر نشید از آن پس چنان گهر
تیغ برهنه را که نبد آب بر جگر
هست از سخاوت تو کنون برمیان گهر
ابر اربیاد دست تو بر بـ*ـو*ستان چکد
یابند غنچه را چو صدف در دهان گهر
شمشیر آهنین رو نشکفت بعدازین
گر ناورد زشرم لـ*ـبت بر زبان گهر
دینار آفتاب نخست از جهان بنقد
بستاند ابرزفت و دهد بعد از آن گهر
او چون تو کی بود که ز دست زبان تو
بگرفت تا بچشم حسودت جهان گهر؟
ای ز آستان قدر تو در یوزۀ فلک
زیر نگین حکم تو پیروزۀ فلک
روی و لیست روی لـ*ـبت یا گل یا شکر
روی و لـ*ـب تو مایۀ سودای ما چراست؟
گر زآنکه هست داروی سودا گل و شکر
با آب و آتش آنچه گل و شکّرت کنند
هیچ آب و آتش آن نکند با گل و شکر
درّاعه حشیشی و پیراهن قصب
بدریده پیش روی پیش روی تو عمداً گل
با رنگ روی و طعم لـ*ـبت اوفتاده اند
اندر زبان بلبل و ببغا گل و شکر
تنگست همچو غنچه و ظرف شکر دلم
زیرا که فرق نیست ز تو تاگل و شکر
اشکم همه گلاب و جلا بست زآنکه کرد
در چشم من خیال تو پیدا گل و شکر
از عدل خواجه دان تو که در دیده و دلم
به آب و آتشند بیک جا گل و شکر
سلطان شرع صاعد کز همّت بلند
آورد رای او سر خورشید را ببند
برداشت دست جود تو اسم سؤال زر
بنهاد جود دست تو رسم زوال زر
از دست بخشش تو زراندر جوال شد
رفت آنکه رفت هرکسی اندر جوال زر
کان و ترازو اند در ایّام وجود تو
بر دل نهاده سنگ زشوق وصل زر
آواره شد زبیم سخایت زر آنچنانک
رستست در دو دیدۀ نرگس خیال زر
در چشم غنچه زر ز پی آن گداختند
کو با وجود عدل تو میزد مثال زر
در دین بخشش تو بتویّ کلک تو
بر خلق خون لعل مباحست و مال زر
تیغ زبان کشید نیارد زبأس تو
رویین تن ترازو در روی زال زر
از بس که می زنندش خوارست و شهر گرد
بخشود نیست با کف راد تو حال زر
سنگست در قفایش هرجا که میرود
زان در بدر بسان شگ زرد میدود
گر نه زدست را تو آمد بجان گهر
چندین چراست در سخن تو نهان گهر؟
تا بوکه بر تو بندد خود را ریسمان
برآویخته ست سال و مه از ریسمان گهر
هرکس که گشت حلقه بگوش تو چون نگین
بر تـ*ـخت زر نشید از آن پس چنان گهر
تیغ برهنه را که نبد آب بر جگر
هست از سخاوت تو کنون برمیان گهر
ابر اربیاد دست تو بر بـ*ـو*ستان چکد
یابند غنچه را چو صدف در دهان گهر
شمشیر آهنین رو نشکفت بعدازین
گر ناورد زشرم لـ*ـبت بر زبان گهر
دینار آفتاب نخست از جهان بنقد
بستاند ابرزفت و دهد بعد از آن گهر
او چون تو کی بود که ز دست زبان تو
بگرفت تا بچشم حسودت جهان گهر؟
ای ز آستان قدر تو در یوزۀ فلک
زیر نگین حکم تو پیروزۀ فلک
اشعار کمال الدین اسماعیل
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com