- عضویت
- 9/10/20
- ارسال ها
- 2,829
- امتیاز واکنش
- 37,845
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- انتهای راهرو سمت چپ
- زمان حضور
- 60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوّل ترا خرد زر و گیتی بسند کرد
پس نام تو خلاصۀ آل خجند کرد
از هیبت تو زهرۀ شمشیر آب شد
از بیم آنکه آتش فتنه بلند کرد
زودش بسان استره سر در شکم نهد
در عهد تو هر آنکه بمویی گزند کرد
تا زد صریر خامۀ تو خنده بر سنان
بس طنزها که پرچم از آن ریش خند کرد
غمخوارگیّ اهل هنر میکند کفت
و انصاف در شمار نیاید که چند کرد
نه بخشش تو حلق گهر در قنب کشد
نه همّت تو اطلس را تخته بند کرد
از بهر اقتناص مرادات تو جهان
از پیسه ریسمان زمانه کمند کرد
هر شام چرخ بر لـ*ـب بام جلال تو
بر آتش شفق ز ستاره سپند کرد
اهل هنر بتربیتت زنده گشته اند
احرار روزگار ترا بنده گشته اند
صیّت چو نور بهمه جا رسیده باد
در سایۀ تو جان جهان آرمیده باد
طفل امل که شیر مروّت غذای اوست
بر دامن صنایع تو پروریده باد
خاک سم سمند ترا تکیه گاه ناز
زین هر دو گرد بالش مشکین دیده باد
هر زر که آن بچشم ترازو در آمدست
آن زر ز چشم او کرمت بر کشیده باد
آبی که روضه های امل تازه زو شود
از چشمه سارفیض بنانت دویده باد
بادی که غنچۀ دل ازو منفتح شود
از دامن شمایل خلقت دمیده باد
گر لاله را نه لطف تو گلگونه بر کند
از ارتشاف صاعقه خونش کفیده باد
تا بر دهان صبح گذر می کند نفس
عزم تو پیش باد و بقای تو باز پس
پس نام تو خلاصۀ آل خجند کرد
از هیبت تو زهرۀ شمشیر آب شد
از بیم آنکه آتش فتنه بلند کرد
زودش بسان استره سر در شکم نهد
در عهد تو هر آنکه بمویی گزند کرد
تا زد صریر خامۀ تو خنده بر سنان
بس طنزها که پرچم از آن ریش خند کرد
غمخوارگیّ اهل هنر میکند کفت
و انصاف در شمار نیاید که چند کرد
نه بخشش تو حلق گهر در قنب کشد
نه همّت تو اطلس را تخته بند کرد
از بهر اقتناص مرادات تو جهان
از پیسه ریسمان زمانه کمند کرد
هر شام چرخ بر لـ*ـب بام جلال تو
بر آتش شفق ز ستاره سپند کرد
اهل هنر بتربیتت زنده گشته اند
احرار روزگار ترا بنده گشته اند
صیّت چو نور بهمه جا رسیده باد
در سایۀ تو جان جهان آرمیده باد
طفل امل که شیر مروّت غذای اوست
بر دامن صنایع تو پروریده باد
خاک سم سمند ترا تکیه گاه ناز
زین هر دو گرد بالش مشکین دیده باد
هر زر که آن بچشم ترازو در آمدست
آن زر ز چشم او کرمت بر کشیده باد
آبی که روضه های امل تازه زو شود
از چشمه سارفیض بنانت دویده باد
بادی که غنچۀ دل ازو منفتح شود
از دامن شمایل خلقت دمیده باد
گر لاله را نه لطف تو گلگونه بر کند
از ارتشاف صاعقه خونش کفیده باد
تا بر دهان صبح گذر می کند نفس
عزم تو پیش باد و بقای تو باز پس
اشعار کمال الدین اسماعیل
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com