- عضویت
- 9/10/20
- ارسال ها
- 2,829
- امتیاز واکنش
- 37,845
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- انتهای راهرو سمت چپ
- زمان حضور
- 60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیدی آن دولت و جوانی او
وان همه لطف و خوش زبانی او
سر بسودا کشد اگر دل من
کند اندیشه در معانی او
نامش از آسمان بلندترست
رفت زیر زمین نشانی او
جان شیرین بضاعتش دادم
درد دل بود ارمغانی او
ملک الموت نیک سنگ دلست
که نبخشود بر جوانی او
مگرش قصد کرد تا نکند
لطفش ابطال جانستانی او
جان خود همچو صبح در لـ*ـب داشت
دلم از بهر مژدگانی او
همه در عمر رکن دین افزود
هر چه کم شد ز زندگانی او
خود نبینی که کوتهی شبست
که درازی روز را سببست
حاصل دور روزگار اینست
همه را انتهای کار اینست
چند پوییم بد*کاره از چپ و راست
چون سرانجام رهگذار اینست
چند از این گونه گون شمار غلط
چون فذلک زهر شمار اینست
ای زجام حیات سرخوش و غرور
سرخوشی عمر را خمار اینست
غم کاری مخور که بار دلست
چون سرانجام کار و بار اینست
ای همه روزگار در غم و رنج
فضل رنجست و روزگار اینست
تودۀ خاک در برابر ماست
زان چنان خواجه، یادگار اینست
گرچه این حال صعب واقعه ییست
چه توان؟ حکم کردگار اینست
خاک ری خود غریب دشمن بود
ورنه او را چه وقت رفتن بود
سخت جاییست جای اسمعیل
کو شکوه و لقای اسمعیل
ای دریغا که تخته بند فناست
صورت دلگشای اسمعیل
خود همیشه بلای جان بودست
عید اضحی برای اسمعیل
گر قبول اوفتد کنیم همه
جان فدای بقای اسمعیل
ای ز دست تو زاده فیض سخا
همچو زمزم ز پای اسمعیل
زان جهانت بدست بـ*ـو*س آمد
شاد باش ای وفای اسمعیل
گر نوای تو بود تا بکنون
تویی اکنون نوای اسمعیل
بدعا آیم و درین موسم
مستجابست دعا اسمعیل
جاودان باد در سرای وجود
جان مسعود و صاعد و محمود
عمرت از آرزو زیادت باد
کرمت طبع و خیر عادت باد
چون تو القاء درس شرع کنی
منصب مشتری اعادت باد
تیر سر تیز گرنه مادح تست
دست فرسودۀ بلادت باد
عقل کل را چو من درین حضرت
زده زانسوی استفادت باد
گرچه این ملک آدمی را نیست
همه آن باد، کت ارادت باد
دست گیر برادت در حشر
حسرت غربت و شهادت باد
انچه با اهل فضل و دانش هست
نظرت سوی من زیادت باد
بیشتر زانکه ناگهت گویند
که فلانی را سعادت باد
ای جهان آفرین، بقدرت کن
آن جوانرا غریق رحمت کن
وان همه لطف و خوش زبانی او
سر بسودا کشد اگر دل من
کند اندیشه در معانی او
نامش از آسمان بلندترست
رفت زیر زمین نشانی او
جان شیرین بضاعتش دادم
درد دل بود ارمغانی او
ملک الموت نیک سنگ دلست
که نبخشود بر جوانی او
مگرش قصد کرد تا نکند
لطفش ابطال جانستانی او
جان خود همچو صبح در لـ*ـب داشت
دلم از بهر مژدگانی او
همه در عمر رکن دین افزود
هر چه کم شد ز زندگانی او
خود نبینی که کوتهی شبست
که درازی روز را سببست
حاصل دور روزگار اینست
همه را انتهای کار اینست
چند پوییم بد*کاره از چپ و راست
چون سرانجام رهگذار اینست
چند از این گونه گون شمار غلط
چون فذلک زهر شمار اینست
ای زجام حیات سرخوش و غرور
سرخوشی عمر را خمار اینست
غم کاری مخور که بار دلست
چون سرانجام کار و بار اینست
ای همه روزگار در غم و رنج
فضل رنجست و روزگار اینست
تودۀ خاک در برابر ماست
زان چنان خواجه، یادگار اینست
گرچه این حال صعب واقعه ییست
چه توان؟ حکم کردگار اینست
خاک ری خود غریب دشمن بود
ورنه او را چه وقت رفتن بود
سخت جاییست جای اسمعیل
کو شکوه و لقای اسمعیل
ای دریغا که تخته بند فناست
صورت دلگشای اسمعیل
خود همیشه بلای جان بودست
عید اضحی برای اسمعیل
گر قبول اوفتد کنیم همه
جان فدای بقای اسمعیل
ای ز دست تو زاده فیض سخا
همچو زمزم ز پای اسمعیل
زان جهانت بدست بـ*ـو*س آمد
شاد باش ای وفای اسمعیل
گر نوای تو بود تا بکنون
تویی اکنون نوای اسمعیل
بدعا آیم و درین موسم
مستجابست دعا اسمعیل
جاودان باد در سرای وجود
جان مسعود و صاعد و محمود
عمرت از آرزو زیادت باد
کرمت طبع و خیر عادت باد
چون تو القاء درس شرع کنی
منصب مشتری اعادت باد
تیر سر تیز گرنه مادح تست
دست فرسودۀ بلادت باد
عقل کل را چو من درین حضرت
زده زانسوی استفادت باد
گرچه این ملک آدمی را نیست
همه آن باد، کت ارادت باد
دست گیر برادت در حشر
حسرت غربت و شهادت باد
انچه با اهل فضل و دانش هست
نظرت سوی من زیادت باد
بیشتر زانکه ناگهت گویند
که فلانی را سعادت باد
ای جهان آفرین، بقدرت کن
آن جوانرا غریق رحمت کن
اشعار کمال الدین اسماعیل
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com