✌پرطرفدار رمان سرزمین ناشناخته | ℳelissa کاربر انجمن رمان ۹۸

ℳelissa · 30/12/19

نگاهی بهش انداختم و همون جور که باهاش چشم تو چشم بودم روی هوا معلق شدم، رو‌به‌روش قرار گرفتم و زمان زیر پاهام رو نگه داشتم. زیاد وقت نداشتم برای همین بدون فوت وقت گفتم:
-بدن، قدرت‌منده لورنا! مگه نه؟
-چه زود شناختی! آره خیلی...

ℳelissa · 29/1/20

«مروارید»
دست‌هاش رو دور قلبم احساس می کردم، عجیب بود ولی قشنگ احساسش می‌کردم! فضای قلبم رو تنگ کرده بود و نمی‌ذاشت درست پمپاژ کنه. دیدم که چیز سیاهی دور دست‌هاش پیچید و رفت سمت بدن خودش و بعد جایی که قلبش بود رو سوراخ کرد و رفت تو...

ℳelissa · 26/2/20

چشم‌هام رو که باز کردم یک چیزی داشت روی شکمم می‌لغزید! سرم رو بردم پایین تا ببینم چی رو شکمم هست که یک نفر دست‌هاش رو گذاشت روی شونه‌هام و گفت:
-بخواب!
با چشم‌های سوالی برول رو که زیر چشم‌هاش پف کرده بود رو نگاه کردم که ادامه داد...

ℳelissa · 27/5/20

***
-دلم برات تنگ شده بود!
با مهربونی همیشه‌گیش موهاش رو خیلی لطیف پشت گوشش فرستاد و گفت:
-من می‌دونم که موفق می‌شی! اون وقت خیلی زود من رو می‌بینی! من تو رو خوب می‌شناسم؛ خیلی سریع‌تر از اون چه که فکر می‌کنی به جواب می‌رسی!
-اما...

ℳelissa · 30/5/20

روی صندلی نشسته بودم و مضطرب، پاهام رو روی زمین می‌کوبیدم. کم‌کم با انگشت‌هام هم روی میز ضرب گرفتم. پس کجاست؟ چرا نمیاد؟!
همون لحظه در باز شد و برول اومد تو.
-چیکار می‌کنی؟ چرا این قدر لفتش دادی؟
برول کاملاً رسمی تعظیم کرد و بعد گفت...

ℳelissa · 1/7/20

-چرا این قدر روتون زیاده؟
غول که از حرفم گیج شده بود چند لحظه مکث کرد، من هم جمله‌م رو ادامه دادم:
-نباید هر چیزی رو می‌بینی بخوری که! ممکنه به قیمت جونت تموم بشه! حالا هم بزار برم، من هم اجازه می‌دم زنده بمونی!
با آخرین جمله‌م زد...

ℳelissa · 8/7/20

نقشه، چراغ قوه، شلاق‌هام، خنجرم، طناب و یک‌سری دیگه از لوازم ضروری رو برداشتم و تیر کمون و تیرهاش و شمشیرم. خب دیگه چی؟ فکر نکنم چیزی مونده باشه! به ساعت نگاه کردم؛ چهار ظهر رو نشون می‌داد! الان زود بود! پنج و نیم، شیش باید راه...

ℳelissa · 9/7/20

صدایی بهم گفت:
-وقتی می‌خوای به منطقه‌ی شیطانی بری، باید نیت شیطانی داشته باشی!
سرم رو به چپ و راست چرخوندم اما هیچ کس نبود!
-تو کی هستی؟
-اوه! بی‌ادبی من رو ببخشید! اول باید خودم رو معرفی می‌کردم، من آلاندره آبسر هستم؛ گاز فشرده...

ℳelissa · 14/7/20

"تئودور"! اسمش رو یادم نره که تنها راه شناسایی‌ای که دارم، همین اسمش بود!
نقشه رو باز کردم و طبق نقشه راه افتادم، اگه این نقشه درست باشه و آورینا درست گفته باشه من باید مستقیم برم سمت اشکانیان و اون جا پسر لورنا رو ببینم! بعد می‌کشمش...

ℳelissa · 20/7/20

-تو دیگه کی هستی؟
پسره قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و گفت:
-من نباید این سوالو بپرسم؟
و ابروش رو انداخت بالا که منم مقابلش شونه هام رو انداختم بالا و گفتم:
-نه، حالا اسمت چی هست؟
اگه تئودور نباشه باید راه بیوفتم سمت سرزمین اژدها ها، خدا کنه همین پسر باشه
سر تا پامو ور انداز کرد و گفت:
-اسمم توهانه و...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

نظرت در رابـ*ـطه با رمان چیه؟

عالی

خیلی خوب

خوب

متوسط

بد

خیلی بد

بهتره دیگه ادامه ندی

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین