- عضویت
- 26/7/18
- ارسال ها
- 1,087
- امتیاز واکنش
- 20,429
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- به تو چه من از کجام
- زمان حضور
- 15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با نوری که به چشمام خورد از خواب بلند شدم.
یکم پلک زدم و به اطراف نگاه کردم تا ویندوزم بیاد بالا که یه دفعه یادم افتاد امروز ادهم قرار بود بره، سریع از تـ*ـخت پریدم پایین و دویدم سمت کلبه، درو باز ککردم و رفتم تو اما...
اما هیچ کس نبود، حتی بعد از گفتن حقیقت هم...! چرا رفت؟ یعنی احساس من یه طرفه بود؟
گلوم درد گرفت، انگار یه سنگ توش گیر...
یکم پلک زدم و به اطراف نگاه کردم تا ویندوزم بیاد بالا که یه دفعه یادم افتاد امروز ادهم قرار بود بره، سریع از تـ*ـخت پریدم پایین و دویدم سمت کلبه، درو باز ککردم و رفتم تو اما...
اما هیچ کس نبود، حتی بعد از گفتن حقیقت هم...! چرا رفت؟ یعنی احساس من یه طرفه بود؟
گلوم درد گرفت، انگار یه سنگ توش گیر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✌پرطرفدار رمان سرزمین ناشناخته | ℳelissa کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: