خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب نگاهش کردم که ناگهان پایش را تا آخر بر روی گاز فشرد و ماشین انگار به پرواز درآمد.
به صندلی چسبیدم و با چشمان گردشده به خیابان رو‌به‌رو خیره بودم.
چطور آن‌قدر حرفه‌ای میان ماشین‌ها لایی می‌کشید و ماشین را هدایت می‌کرد، بدون اینکه کنترلش از دستش خارج شود؟
دهانم خشک شده بود. نگاهی به آینه انداختم و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 9 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس صدایش را صاف کرد و گفت:
- سامان در رو باز کن.
ابروهای عسل بالا پرید و مرا به تک خنده‌ای واداشت.
صدای سامان نام آمد که با تعجب گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با همان لبخندش گفت:
- واقعاً؟! هی می‌گم ته‌چهره اوینار برام آشناست، انگار یه جایی دیدم، هی یادم نمی‌اومد. ببخشید!
به رویش لبخندی زدم و «خواهش می‌کنم!»ی به لـب آوردم. عسل تک خنده‌ای کرد و به‌شوخی گفت:
- اتفاقاً یه چند وقتی هم هست که هیوا رفته فرانسه، هاکان برای اینکه اوینار تنها نمونه، با خودش این‌ور و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هاکان
اعصابم خراب بود برای نفس. هرچه با خود فکر می‌کردم به این نتیجه می‌رسیدم که نکند به‌خاطر جدایی از من خودش را غرق کار کرده و این بلا سرش آمده؟
اگر این‌گونه باشد، هیچ وقت خودم را نمی‌بخشم! نباید او را آن‌قدر به حال خودش می‌گذاشتم. نباید تنهایش می‌گذاشتم. حس عذاب وجدان دارم. با خود می‌گویم که بروم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
از خانه خارج می‌شوم. حیاط خانه‌شان بزرگ است و رسیدن به در ورودی کمی زمان می‌برد. با سگرمه‌های درهم به‌سمت در می‌روم که نفس از در ورودی داخل می‌آید.
با تعجب به او می‌نگرم که با کمر خمیده و دست باندپیچی شده در را پشت‌سرش می‌بندد و به آن تکیه می‌زند. جلو می‌روم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر بخواهم کاری کنم که حسم را نشان دهم، او متوجه نمی‌شود؛ چون حسی به من ندارد.
«زندگی؛
خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود
زندگی؛
حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر
زندگی؛
باور دریاست در اندیشه ماهی در تنگ
زندگی؛
ترجمه روشن خاک است در آیینه عشق
زندگی؛
فهم نفهمیدن‌هاست!»
نفسی عمیق می‌کشم و هوای پاک را وارد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، . faRiBa .، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوینار
استاد فاتحی در حال تدریس بود و من هم طبق معمول درحال نت‌برداری از سخنانش بودم. در این هنگام گوشی‌ام زنگ خورد. استاد مرا در تیررس نگاهش قرار داد و گفت:
- خانوم اسدی مثل اینکه شما یادتون رفته گفتم وقتی سر کلاس من هستید گوشی خاموش باشه!
با استرس و اضطراب گفتم:
- بله استاد گفتید. معذرت می‌خوام!
گوشی‌ام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 9 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب پس اکیه. شروع کن.
سری تکان می‌دهم و بدون خجالت شروع به غذا خوردن می‌کنم. همین که دومین قاشق را در دهانم می‌گذارم، صدایی از بالا می‌آید. دست از خوردن می‌کشم و بالا را نگاه می‌کنم. بیتا با ابروهای بالارفته گفت:
- تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا نگذاشت ادامه حرفش را بزند و یک سیلی محکم به صورتش زد؛ به گونه‌ای که سرش به‌سمت راست کج شد. انگشتش را به صورت تهدید جلوی صورتش تکان داد.
- گفتم مثل آدم بنال وگرنه یه کاری می‌کنم عر بزنی.
و بعد در حرکت غافلگیرکننده‌ای شروع کرد به داد و بیداد کردن. من و هامون با تعجب نگاهش می‌کرديم. مأموری جلو آمد و سعی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 9 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را می‌کشد و همراه هم دوباره وارد اتاق جناب سروان می‌شویم.
- سلام جناب سروان!
- سلام علیکم! بفرمایید!
- ببخشید مثل اینکه هامون سلحشور رو بازداشت کردن.
سروان سری تکان می‌دهد.
- نمی‌شه براش کاری کرد که امروز نمونه اينجا؟
- پسرجان تو اصلاً می‌دونی که جرمش چیه؟
- جرمش چیه جناب سروان؟
- پیشنهاد نامعقول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 10 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا