خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
لباس‌‌هایم را پوشیده بودم و داشتم موهای بیرون‌زده از مقنعه‌ام را درست می‌کردم.
نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم. خب دیگر وقت رفتن بود. سوییچ ماشین هیوا را برداشتم و به‌سمت در خانه قدم برداشتم که زنگ آیفون از جا پراندم. تعجب کردم. این وقت صبح چه کسی را داشتم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
خدای من! شوکه به لـب‌هایش که تکان می‌خوردند، نگاه می‌کردم. دیگر صدایی به گوشم نمی‌رسید. فقط حرف‌های بی‌رحمانه نفس درباره هاکان در مغزم روی تکرار بود و مدام با بی‌رحمی شنیده می‌شد. حقیقت بدجور خودش را به من نشان داده بود. دیگر تحمل بقیه حرف‌هایش را نداشتم. دست‌هایم را روی گوشم گذاشتم و با صدای بلندی گفتم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اوینار کجایی؟ زود باش دیگه!
با شنیدن صدای ناهید برای بار آخر نگاهم را در آینه انداختم. به نظر همه‌چیز خوب بود. پیراهن بلند طوسی‌رنگی به تن داشتم که زیبایی چشمگیری داشت. نگین‌های روی لباسم به زیبایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، . faRiBa .، Matiᴎɐ✼ و 10 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
به عقب رفتم و هم‌زمان با من او هم به جلو آمد. هر چه چشم می‌چرخاندم چیزی پیدا نمی‌کردم که با آن از خودم محافظت کنم. خنده کثیفی کرد گفت:
- خانومی چرا عقب می‌ری؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هاکان چند نفس عمیق کشید. نیم‌نگاهی به من لرزان انداخت و گفت:
- بریم.
همراهش از پله‌ها پایین آمدم و همراه هم به حیاط رفتیم. تند‌تند راه می‌رفت. با آن تن لرزان نمی‌توانستم به او برسم. با کلافگی گفتم:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را زیر چانه زده بودم و نگاهش می‌کردم. او هم مشغول نگاه کردن من بود. در نگاه هم غرق بودیم که یک‌دفعه از جایش بلند شد و دستی میان موهایش کشید. با کلافگی پوفی کشید و بدون نگاه کردن به من گفت:
- بلند شو بریم، دیگه دیروقته.
تعجب کردم از تغییر حالت یک‌دفعه‌اش. چه شد در این چند لحظه که او این‌گونه کرد؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورقه‌ای از کنار دستش برداشت و از جایش بلند شد و به‌سمتمان آمد. ورقه را روبه‌رویمان گذاشت و گفت:
- این تعهد‌نامه رو امضا کنید.
خودکار را برداشتم و در پایین ورقه امضایی زدم. از جایم بلند شدم و رو به مسئول حراست گفتم:
- ببخشید من می‌تونم برم سر کلاسم؟
- نخیر.
از جواب قاطعی که داد تعجب کردم.
- بیخشید چرا؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم به اطراف نگاه می‌کردم. رستوران شیک و گرانی بود.
- خوشت اومد؟ جاش رو دوست داری؟
لبخندی زدم و گفتم:
- عالیه! مگه می‌شه خوشم نیاد؟ من با تو که باشم، همه جا رو دوست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- من... من... واقعاً نمی‌دونم... چی بگم.
با دو قدم خودش را بهم رساند و بی‌مقدمه من را به حصار کشید و زیر گوشم لـ*ـب زد:
- هیچی نگو، فقط بمون! من رو به خودت، چشمات، عطر تنت و همه چیزت معتاد کردی؛ پس باید تا آخرش بمونی.
دستانم را بالا آوردم و به دورش پیچیدم و آرام گفتم:
- خیلی دوستت دارم!
***
هاکان مشغول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای زنگ موبایلم که از پذیرایی می‌آمد، مقنعه‌ام را همان‌طور کج رها کردم و از اتاق بیرون آمدم. با دیدنش بر روی اُپن، سریع سمتش رفتم و با دیدن اسم آرشین لبخندی روی لـبم نشست.
تماس را وصل کردم.
- سلام داداشی!
صدای همیشه شاد و مهربانش یادم انداخت که چقدر دلتنگش هستم!
- سلام به خواهر کوچولوی خودم! چطوری؟ همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~BAHAR.SH~، زهرا.م، . faRiBa . و 11 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا