- عضویت
- 20/12/20
- ارسال ها
- 487
- امتیاز واکنش
- 10,771
- امتیاز
- 303
- محل سکونت
- مازندران
- زمان حضور
- 33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سحر
آروم چشمام رو باز کردم و به اطراف نگاه کردم. دردی تو ناحیه شکمم احساس کردم که باعث شد صورتم از درد جمع بشه. پرستاری رو دیدم و گفتم:
-خانوم پرستار!
بهم نگاه کرد و لبخند زد و گفت:
-سحر خانوم بهوش اومدین؟ خداروشکر.
-شکمم خیلی اذیتم میکنه!
-چاقو خوردین، الان بهتون یه مسکن میزنم.
لبخند زدم و سرم رو تکون دادم. باده سورن افتادم و...
آروم چشمام رو باز کردم و به اطراف نگاه کردم. دردی تو ناحیه شکمم احساس کردم که باعث شد صورتم از درد جمع بشه. پرستاری رو دیدم و گفتم:
-خانوم پرستار!
بهم نگاه کرد و لبخند زد و گفت:
-سحر خانوم بهوش اومدین؟ خداروشکر.
-شکمم خیلی اذیتم میکنه!
-چاقو خوردین، الان بهتون یه مسکن میزنم.
لبخند زدم و سرم رو تکون دادم. باده سورن افتادم و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com