- عضویت
- 20/12/20
- ارسال ها
- 487
- امتیاز واکنش
- 10,771
- امتیاز
- 303
- محل سکونت
- مازندران
- زمان حضور
- 33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
-آرشام خان و سورن خان تمومش کنین، امروز هر دوتون نزدیک بود به فنا برین و تو سورن مگه دکتر نگفته بود نباید خون بدی به کسی؟
خندیدم و گفتم:
-نگران بنده لود دیگه حالیش نشد داره چه غلطی میکنه!
سورن عین چی نگاهم کرد که رومو اونور کردم. سحر سرش رو تکون داد و گفت:
-میرم یه چیزی بگیرم.
این رو گفت و رفت. سورن بهم نگاه کرد و گفت:
-ندیدی که بهت...
خندیدم و گفتم:
-نگران بنده لود دیگه حالیش نشد داره چه غلطی میکنه!
سورن عین چی نگاهم کرد که رومو اونور کردم. سحر سرش رو تکون داد و گفت:
-میرم یه چیزی بگیرم.
این رو گفت و رفت. سورن بهم نگاه کرد و گفت:
-ندیدی که بهت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com