خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک هفته بعد
سورن
امروز دیگه وقتشه، وقت انتقامه یختیه که قراره از اون دو تا بی همه چیز بگیرم. مهمونی که قراره امروز برای شرکتتون بگیرین رو جوری به خاکستر تبدیل می‌کنم که دیگه نتونین سرتون رو بالا بگیرین.
به خودم نگاه کردم و داشتم کرواتم رو می‌بستم که دره اتاق باز شد و بابا اومد داخل. کرواتم رو بستم و بهش نگاه کردم.
-کاری داشتی بابا؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم بکشمش. تو این چند سال خیلی خودم رو کنتل کرده بودم که نکشمش؛ اما نمی‌دونم چرا امروز واقعا نمی‌تونم.
-خودتو کنترل کن، همه چیرو خراب نکن.
بهش نگاه کردم و اخم کرد.
-تو کارای من دخالت نکن سورن.
لیوانی که دستش بود رو یک دفعه تا ته سر کشید، فکر نمی‌کردم از این زهرماریا بخوره! انگاری تو این ده سالی خیلی چیز ها ازش عوض شده. صداش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
-ساکت ناصر خان امروز من حرف می‌زنم و تو میشنوی.
ادامه دادم:
-این عوضی باعث شد مادری که برام هیژده سال زحمت کشید بمیره، محبتی که از زن‌عموم دیده بودم مادره خودم بهم نکرد؛ اما این دو تا عوضی اون رو ازم گرفتن. بعدشم پولاشونو بالا کشبون نصف اموال این دو تا کثافت ماله مادره من و عموی من که حکم پدرم رو هست. هر کدوم از شما که بعد این موضوع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سحر تو با من میای. آرشام ماشینه سحر رو بگیر و برو.
به سحر نگاه کردم، انگار حالش خوب نبود و هیچی نگفت و رفت تو ماشین سورن نسست. رفتم طرف سورن و گفتم:
-سورن انگاری حالش خوب نیست، بهش زیاد فشار نیار.
بهم نگاه کرد، گره های اخمش همیشه روی صورتش بود، حتی مویع هایی که عصبانی نبود. رو کرد بهم و گفت:
-روزای دیگه بود می‌گفتم تو کارام دخالت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
خدا می‌شنوی؟ منم سحر همون که ده سال پیش مادرم رو ازم گرفتی! مجبور شدم به همه بگم مریض بود و مرد؛ اما در اصلش یکی از بنده های کثافتت باعث بی‌عفتی مادرم شد و اونو کشت.
صداش دیگه بغض دار شد و گفت:
-دیدی چیشدم؟ دیدی نابود شدم؟ دیدی از اون دختر خندون و شیطون تبدیل به ملکه غرور شد؛ اما فقط تو ظاهر، از درون خورده خورده.
روی زمین زانو زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
-حالم خوب نیست سورن!
نمی‌دونم چیزی خورده بود یا نه؟ اما این رفتارا برا من خیلی عجیبه!
-چیزی خوردی؟
سرش رو به نشونه منفی تکون داد.
-برام تعجب داره این رفتارت!
چیزی نگفت و به بیرون خیره شد. منم چیزی نگفتم و به رانندگی ادامه دادم.
***
سحر
منو بلخش سورن مجبورم این کارارو بکنم که خودمو بهت نزدیک کنم. مجبورم کاری کنم هیچوقت نری تا به هدفم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 18 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
-سورن نخوابیا.
بهم نگاه کرد؛ اما چیزی نگفت. سرعتم رو بیشتر کردم. باید نجاتش می‌دادم.
بعد از یک ساعت و نیمی که توی راه بودم بالاخره بیمارستان رو پیدا کردم. پیاده شدم و سریع رفتم داخل و یه ویلچر گرفتم و بردم بیرون. بذور سورن رو روش گذاشتم و دوباره رفتم تو بیمارستان. یه دکتر و پرستار انگاری شناختم و اومدن کنارم.
-سلام خانوم سلطانی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 17 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر بلایی سره من بیاد سره توام میاد. کاره اشتباهی نکن.
به میزش اشاره کردم که دید یه بمبه. بهم نگاه کرد و گفت:
-تو آدم کی هستی؟ جز سورن نمی‌تونی آدم کسی باشی!
یهو یه صدا اومد.
-آدم سورن که نه؛ اما آدمه ککسی هستیم که از سورنم بیشتر می‌خواد به خاک بزنتت.
این دیگه کی بود؟ این ناصر به چند نفر ضربه زده؟
ناصر به اون مرد نگاه کردو گفت:
-جز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Sahariiiii، Dinaa jon و 16 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرشام بود، حالا بهش چی بگم؟ اصلا جواب نمیدم. نیاز داشتم که یکم هوا بخورم. رفتم بیرون و سرم رو بلند کردم و به ستاره ها نگاه کردم.
-نمی‌ذارم یه ستاره دیگه بهتون اضافه بشه، سورن نباید بمیره.
-سحر خانوم!
به اون فرد نقابلم نگاه کردم که یهو دنیا رو سرم خراب شد. چاقویی تو شکمم فرو کرد. سرم افتاد رو شونش و نتونستم صورتش رو ببینم. سرم رو از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Narín✿، Sahariiiii و 15 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سورن
چشمام رو باز کردم. همین که بازشون کردم یاده سحر افتادم. سریع دوباره از ردی تـ*ـخت بلند شدم و سرمم رو کندم و در رو به شدت باز کردم. اخم غلیظی که داشتم باعث شد هیچکی جرعت نکنه نزدیکم بیاد.
دکترم پشت سرم دویید و گفت:
-سورن خان باید برکردین رو تـ*ـخت تازه عمل کردین برگردین.
بی توحه به حرفش به راهم ادامه دادن؛ اما دیگه رفت رو مخم. عربده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسیر دست تو | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Narín✿، Sahariiiii و 15 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا