خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
رسیدیم به ون. همه اومده بودن. خیلی گرم و صمیمی باهام سلام و علیک کردن. من هم مثل خودشون باهاشون سلام کردم.‌‌‌‌ همه‌شون رفته بودن تو ون فقط چند نفر بیرون وایستاده بودن. یهو صدای آشنا شنیدم:
- سلام عزیزم.
روم رو طرفش کردم. آراز بود. این چرا بیرونه؟
با لحن تهدیدآمیزی گفت:
- تو فکر کردی با اون‌همه پولی که من دارم چقدر می‌خوان من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 30 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
خیلی هواپیما سوت‌وکور بود. اگه می‌خواست این‌جوری پیش بره خودم رو از پنجره پرت می‌کردم پایین. بابا یکی نیست بگه مگه این هواپیمای غریبه‌ست؟ یا جز ما کسی هست توش؟ خب اصولاً کسی تو هواپیما که بازی نمی‌کنه؛ ولی الان فرق داره. رهام هادیان حوصله‌ش سر رفته.
با داد گفتم:
- اه چرا حرف نمی‌زنین دیوونه‌ها؟
امیر که پیشم بود الکی دستش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 31 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
با امیر هم مسابقه دادم که رهام به من رأی داد. طارق و پویا که گفتن ما بازی نمی‌کنیم. سامان هم که از اول گفت من حال بازی‌کردن ندارم. شبنم هم که رو شونه‌ی من خوابش برده بود. مونده بودیم من و سینا. با حالت شیطنت‌آمیزی نگاهم کرد. خدایا دوباره این قلب من هم شروع کردا! تمومش کن لامصب!
امیر گفت:
- خب چون دو نفر آخرین، یه‌کم جالبش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 32 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
شبنم
با صدای یه نفر از خواب بلند شدم. داداش بود.
- شبنم، نگین، پاشین. رسیدیم.
سرم رو از رو شونه‌ی نگین بلند کردم. وای چقدر خوابیدم! دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و خمیازه کشیدم.
- چقدر زود رسیدیم!
سینا با لحن خنده‌داری گفت:
- عزیزم ما زود نرسیدیم، تو تموم مدت خواب بودی.
بلند شدم.
- باشه حالا هرچی. بیا بریم تا مامان به قتلمون نرسوند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 31 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
لباس چهارخونه‌ی قرمز-مشکیم رو پوشیدم و رفتم بیرون. مامان تو آشپزخونه بود، داشت آش رو هم می‌زد. لبخند زدم و رفتم از پشت دست‌هام رو دورش حلقه کردم.
- مامان من چطوره؟
دستش رو گذاشت رو دست‌هام و مهربون گفت:
- تو و شبنم رو دیدم خیلی خوب شدم.
باهم روی صندلی‌های پشت میز ناهارخوری نشستیم.
- سینا! پشت تلفن دقیق راجع به این دختره نگفتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 26 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین رفت و آیفون رو زد.
- نگین کی بود؟
- آقای نواجناس و طریقت.
سرم رو تکون دادم و بلند شدم. پویا مثل امیر داد زد و اومد تو. مامانم کلی دعواش کرد. اومدن تو هال، شروع کردیم حرف‌زدن. کلی داشتیم می‌خندیدیم که نگین اومد بیرون و گفت:
- ببخشید غذا حاضره.
همه‌مون بلند شدیم و رفتیم تو آشپزخونه. میز عالی چیده شده بود.
امیر طبق معمول با همون لحن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
با صدای یکی از خواب بیدار شدم. رهام بود.
- سینا! سینا پا شو.
چشم‌هام رو آروم باز کردم.
- رهام! ساعت چنده؟
- شیش.
- بقیه کجان؟
- پویا و طارق بیدار شدن و رفتن فکر کنم؛ چون نیستن. امیر هم اوناها رو مبل خوابش برده.
به امیر نگاه کردم. عین این بچه‌‌های نوزاد راحت خوابیده بود.
- امیر رو بیدار نکن، بدخواب می‌شه بذار بخوابه.
سرش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
خدای من! یک ماه چطوری اینجا بمونم؟ من کلی نقشه کشیده بودم، حالا چطوری اونها رو عملی کنم؟ خدایا یه راه‌حل بهم بده! یهو یاد یکی از دوست‌های بابام افتادم، مرتضی مسلمی. تو شیراز تو اداره پلیس کار می‌کنه. امیدوارم که بازنشسته نشده باشه. باید یه سر به اداره پلیس اینجا بزنم؛ ولی من اینجاها رو بلد نیستم و اگه بخوام کسی رو با خودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
با ذوق عین بچه‌‌های پنج‌ساله گفتم:
- آخ جون موتور! بریم دیگه.
رهام سرش رو به معنی تأسف تکون داد.
- دو دقیقه وایستا الان می‌ریم.
- «دو دقیقه بودی حالا»
رهام هم باهام می‌خوند:
- «کجا می‌ری‌‌‌‌ تو بی‌‌ما؟»
- «مواظب دوروبرت باش»
همین‌جوری داشتیم می‌خوندیم که یهو کلی آدم بهمون حمله کردن. یه یک ساعتی داشتیم عکس و امضا می‌دادیم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
خوب که خودمون رو سیر کردیم و دوباره رفتیم دور زدیم، رفتیم تا موتورها رو پس بدیم. سینا حالش یه جوری بود، انگار که داشت درد می‌کشید. امیر با نگرانی گفت:
- سینا حالت خوبه؟ چته؟ بیا بریم دکتر.
مخالفت کرد:
- خوبم بچه‌ها! بیاین بریم موتورها رو پس بدیم.
بی‌خیالش نشدیم، باز هم حواسمون بهش بود که اگه این بار حالش نرمال نبود، ببریمش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا