خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند بی‌جونی زد و در اتاقش رو باز کرد، رفت داخل.
‌‌‌- به نظرت بریم داخل؟
رهام زد رو پیشونیش و گفت:
‌‌‌- آخه پسره‌ی دیوونه، شاید بخواد لباسش رو عوض کنه یا حموم بره، من و تو بریم‌‌ چی‌کار کنیم؟
‌‌‌- نزن من رو هادیان وگرنه بد می‌زنمت.
سرش رو به نشونه‌‌‌‌ی تأسف تکون داد و دستم رو گرفت و کشید. داشتیم پایین می‌رفتیم که مادر سینا رو سر راه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
‌‌‌- بابا این درست نیست، دو نفر به یه نفر؟
رهام از پشت‌سرم گفت:
‌‌‌- تو کار ده نفر هم می‌کنی مقاره.
‌‌‌- ولم کنین، خسته شدم.
همین‌جوری داشتم می‌دویدم که چشمم خورد به ماشین سینا. خداخدا می‌کردم درش باز باشه. راهم رو کج کردم رفتم طرف ماشین. قشنگ نگاه کردم دیدم سوئیچ هم داخلشه. سریع در رو باز کردم و نشستم داخل و قفل در رو هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم برای خودم تو دلم روضه می‌خوندم که صدای نگین رو شنیدم:
‌‌‌- آقای مقاره، ممنون از اینکه می‌خواستین من رو بخندونین؛ ولی الان داره برای خودتون بد می‌شه.
رهام و سینا با ناباوری به نگین نگاه می‌کردن، خودم دست کمی از اونها نداشتم.
نگین با نفس عمیق گفت:
‌‌‌- آقای درخشنده و آقای هادیان، آقای مقاره نقشه کشیده بودن که من رو به‌خاطر حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
از اتاقش رفتیم بیرون،‌‌ همه‌مون توی فکر بودیم، چرا یهو با گریه اومد طرف ما؟ یعنی چه خوابی دیده؟
امیر با نگرانی گفت:
‌‌‌- بچه‌ها بهتره نقشه رو فردا اجرا کنیم با این اوضاع.
من و رهام هم تأیید کردیم.
‌‌‌- آره موافقم، الان بیشتر از هر موقع باید خوشحال باشه.
شبنم گفت:
‌‌‌- فردا صبح سریع بیدار می‌شیم و می‌ریم.
رهام گفت:
‌‌‌- آره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
با ترس و نگرانی گفتم:
‌‌‌- نمی‌تونم مهدی، نمی‌تونم!
‌‌‌- آروم باش! بگو ببینم چی شده؟
کل ماجرای شاهرخ رو براش تعریف کردم و بدون اینکه وسط حرفم بپره قشنگ گوش می‌داد.
بعد اینکه حرف‌هام تموم شد، گفت:
‌‌‌- نگین این کار خیلی خطرناکه. با اون اتفاقی هم که برات افتاد، باز هم می‌خوای بری؟
‌‌‌- مهدی، من قسم خوردم انتقام پدر و مادرم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
گوشیم پیام اومد. رهام بود.
‌‌‌«امیر اوضاع خیطه.»
چی شده یعنی؟
نوشتم:
‌‌‌«چی شده رهام؟»
یهو گوشیم زنگ خورد، برداشتم:
- الو، رهام چی شده داداش؟
‌‌‌- امیر، اون باز اومده. سینا خیلی عصبانیه.
‌‌‌- خدا لعنتش نکنه! دارم میام.
‌‌‌- نگین رو نیاریا.
‌‌‌- نه جان من! همین هم مونده بود نگین رو بیارم.
‌‌‌- کمتر مزه بریز پا شو بیا، سینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواست از دستم بگیره که دستش رو گرفتم، رم رو توی جیبم گذاشتم و دستش رو پیچوندم و هلش دادم. نگاهم کرد. با لحنی که تهدید توش موج می‌زد، گفتم:
‌‌‌- گوش کن ببین چی می‌گم عوضی، یه ‌دفعه‌ی دیگه دوروبر هر کدوم از این آدما ببینمت، زنده‌ت نمی‌ذارم.
پوزخند زد و اومد طرفم و گفت:
‌‌‌- خانوم کوچولو عاشق کدومشون شدی؟
تعجب کردم. خدای من اگه لو برم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفتم طرف روبان، بهشون نگاه کردم و بعد روبان رو قیچی زدم که یه‌دفعه صدای ترکیدن ترقه تو آسمون اومد. به آسمون که داشت غروب می‌کرد نگاه کردم، ترقه‌ها خیلی قشنگ می‌ترکیدن و آسمون رو قشنگ می‌کردن. دستم رو روی دهنم گذاشتم که از شدت خوشحالی گریه‌م نگیره. به بچه‌ها نگاه کردم که با لبخند نگاهم می‌کردن و گفتن:
‌‌‌- سورپرایز!
کنار رفتن، یه استیج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بابا ما باز هم برنامه برای خنده داشتیم. امیر همین‌الان باعث شد انقدر بخندین اون موقع می‌خواین‌‌ چی‌کار کنین؟
با خنده گفتم:
‌‌‌- پس خدا به دادمون برسه! ولی نه شما به اندازه کافی دویدین، بشینین، الان نوبت منه.
به پویا نگاه کردم و گفتم:
‌‌‌- آقای نواجناس می‌تونم گیتار رو بردارم؟
پویا لبخند زد و گفت:
‌‌‌- آره حتماً بیا.
گیتار رو از دستش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد اینکه حرف‌هام تموم شد، گفت:
‌‌‌- سه سال با هم دوست بودین؟
‌‌‌- آره، من تو این مدت هیچ دوستی نداشتم و فقط با مهدی تو اون برنامه آشنا شدم و باهم دوست شدیم.
‌‌‌- مطمئنی قابل اعتماده؟
‌‌‌- آره، خیلی پسره خوبیه.
لبخند زد و گفت:
‌‌‌- امیدوارم همین‌طور هم باشه وگرنه خودم می‌کشمش!
‌‌‌- نه شبنم جون، خیلی خوبه. می‌خوای عکسش رو ببینی؟
خندید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا