خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
حرف‌های عمو کاملاً درست بود. سینا، رهام، امیر و شبنم و خیلی‌های دیگه؛ اونها هم جونشون به‌خاطر من به خطر می‌افته. به عمو نگاه کردم. لبخند زد و گفت:
‌‌‌- دخترم من با اون سرگرد می‌ریم تهران ولی برای دو هفته دیگه؛ چون تو می‌خوای به خونه اون نفوذ کنی باید مهارت لازم رو یاد بگیری. پس تو این دو هفته آموزشای اولیه رو از همون سرگرد یاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
‌‌‌‌‌به‌زور بلندش کردم. از قبل بهتر بود. تونست‌‌‌‌‌ یه‌کم خودش رو نگه داره؛ البته به کمک من. رو مبل کنارش نشستم و با نگهش داشتم، قاشق‌قاشق سوپ رو می‌ریختم تو دهنش. می‌تونست بخوره. خب پس از حالت بیهوشی در اومد؛ ولی بدنش هنوز سست بود. بعد اینکه سوپ رو بهش دادم، دوباره خوابوندمش. ظرف رو شستم و دوباره رفتم پیشش. پتو رو کشیدم روش. دستم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
سریع خودم رو به اداره رسوندم. همون سربازی که دیروز دیدم، رو کرد بهم و گفت:
‌‌‌- سرهنگ منتظرتون هستن.
با اخم سرم رو تکون دادم و به طرف اتاق عمو رفتم و در زدم.
‌‌‌- بفرمایین!
در رو باز کردم و رفتم داخل. روی میزش نشسته بود و اهورا هم پیشش بود. هر دو بهم نگاه کردن. سلام کردم.
‌‌‌- سلام دخترم. بیا بشین.
اهورا فقط سرش رو تکون داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا این رو گفت، زنه بهم حمله کرد که جاخالی دادم؛ ولی اون این‌کاره بود. خب نگین خیر سرش ستوانه. دوباره اومد طرفم. با دست‌هام از خودم دفاع کردم که ضربه‌‌‌‌هاش به صورتم نخوره. یه لحظه به چهره عمو و اهورا نگاه کردم. عمو خونسرد نگاه می‌کرد؛ ولی اهورا تا چشمم بهش خورد، پوزخند زد. از اینکه یکی تحقیرم کنه متنفر بودم. اخم غلیظی کردم و دستم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 26 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
وقتی رفتیم اتاق تیراندازی، فقط بهم گفتن که چطوری و کجاها رو باید نشونه بگیریم. بقیه‌ش رو گذاشتن برای پس‌فردا. خیلی خسته شدم. تو راه خونه بودم که گوشیم زنگ خورد. سینا بود. خدای من! سینا چرا بهم زنگ زد؟ الان باید جواب بدم؟ خب دختره دیوونه باید جواب بدی. نه من جواب نمی‌دم؛ ولی ندم که زشت می‌شه. آه خدایا! جواب دادم:
‌‌‌- ب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
مامان و شبنم گریه می‌کردن. مامان خیلی نگین رو دوست داشت؛ حتی با اینکه نگین فقط چند روزه که اومده. شبنم که الان خیلی وقته نگین رو می‌شناسه، خیلی گریه می‌کنه.
‌‌‌- سینا، پسرم تندتر برو.
سرم رو تکون دادم. یاد دیشب افتادم، مظلوم خوابیده بود. چشم‌هاش رو تا باز کرد، محوشون شده بودم. انگار خیلی چیزها تو اون چشم‌‌ها می‌خواستن خودشون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
با اومدن دکتر، سریع رفتیم طرفش. رهام سریع پرسید:
‌‌‌- آقای دکتر، حالش چطوره؟
دکتر بهمون نگاه کرد و گفت:
‌‌‌- امروز خبر بدی شنیده؟
همه‌مون به هم نگاه کردیم. اون که خونه نبود، شاید بیرون یه چیزی دیده.
سریع گفتم:
‌‌‌- آقای دکتر، اون امروز بیرون بود.‌‌‌‌ من هم باهاش تلفنی حرف زدم، خوب بود. اومد خونه یه‌دفعه از حال رفت.
دکتر عینکش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
آروم چشم‌هام رو باز کردم. به اطرافم نگاه کردم. سِرُم تو دستم بود. پس بیمارستان بودم. بوی الکل اذیتم می‌کرد. چیزی یادم نمی‌اومد، فقط یادم می‌اومد که رفتم خونه سینا و یهو بیهوش شدم. چرا؟ یعنی با دیدن سینا این‌طوری شدم؟ نه! خدایا! این کار رو دیگه نکن که حتی نتونم ببینمش. اگه می‌خوای با عذاب بمیرم، خب عذابم بده؛ ولی نه با سینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفتم طرف تختش و روی صندلی نشستم. به صورت بی‌جونش نگاه کردم که خیلی معصوم به خواب رفته بود. دلم برای این بی‌گناهیش می‌سوزه که همیشه ضربه می‌خوره. چرا باید این‌جوری بشه؟ حکمت این‌همه اتفاق چیه؟
***
نگین
چشم‌هام رو دوباره باز کردم. زنده‌م؟ چطوری؟ فکر نمی‌کردم با اون اتفاق زنده بمونم. به اطرافم نگاه کردم چشم‌هام داشت در می‌اومد. امیر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
تصمیم بر این شد که نگین تو ماشین من بیاد و سینا و شبنم هم برن داروهاش رو بگیرن. امیر دستش گوشی بود و داشت پست‌‌‌‌های فن‌پیج‌ها رو می‌دید.
‌‌‌- این هنوز تو رأسه.
‌‌‌- کدوم؟
‌‌‌- اینی که کیبورد می‌زدم، تو داشتی حرف می‌زدی.
سرم رو تکون دادم و گفتم:
‌‌‌- یعنی چه جوری به ذهنت اومد بزنی؟
با اعتمادبه‌نفس گفت:
‌‌‌- به من می‌گن مقاره،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Hastiii، Sahariiiii و 28 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا