خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- به نظرت اصلاً ندم چطوره؟
- نه بهتره که بدی و یه چیزی، چه بخوایم و چه نخوایم اونا می‌فهمن که نگین تهرانه و دنبالش می‌گردن.
حرفش درست بود. رفتم تو دایرکتش و شماره رو دادم. طولی نکشید که گوشیم زنگ خورد. جواب دادم:
- بله بفرمایین!
صدای پُرابهتش پیچید:
- سلام، موبایل آقا مهدی؟
- بله آقای مقاره، خودم هستم.
- مهدی! نگین چطوره؟ حالش خوبه؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره داداش، باید به فکر تولدش باشم؛ اما فکر نگین هم از ذهنم بیرون نمی‌ره.
شونه‌ش رو کمی فشار دادم و گفتم:
- داداش، ما همه نگران نگینیم؛ اما باید جوری رفتار کنیم که چیزی نشده. خودت که می‌دونی مادرت و شبنم نباید خبردار بشن.
سرش رو تکون داد.
امیدوارم که همه چی درست بشه و تا موقع رفتنمون مشکل دیگه‌ای پیش نیاد!
***
نگین
رو تختم دراز کشیده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- جانم داداش؟
- رهام مهدی اینجا بود؛ ولی سریع رفت بیرون. فکر کنم داره می‌ره پیش نگین.
- پس باید عجله کنیم.
- آره بدو.
قطع کردم. با مسعود و پویا و بقیه خداحافظی کردم و سریع بیرون رفتم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم.
امروز نشد با طرفدارها عکس و فیلم بگیرم؛ ولی به بچه‌ها سپردم که سورپرایز رو بهشون بدن.
همون‌طور که داشتم با ماشین می‌رفتم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
دستم رو بردم‌ زیر تابوت رو گرفتم.
صدا های «لااله‌الاالله» باعث می‌شد اشک از چشم‌هام بریزن.
فکرش رو نمی‌کردم یه روزی تابوت دوست سه ساله‌م که بیشتر از هرکسی بهش اعتماد داشتم رو بلند کنم و ببرم که خاکش کنن.
خواننده‌ها خودشون رو گریم کردن و فقط من و اهورا می‌دونستیم که کی هستن. امیر و رهام اون‌طرف تابوت رو گرفته بودن و اهورا هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
دیگه نمی‌تونستم بیرون بمونم؛ چون یاد اون روز جون‌دادن نگین می‌افتم. رفتم خونه؛ ولی خونه هم کلی خاطره از نگین بود. یاد اون روز که نگین سالاد ماکارونی درست کرد افتادم. چقدر خندیدیم اون روز. دلم نگین رو می‌خواست. فقط اون رو می‌خواستم که بگم دوستت دارم و دیگه نذارم بره.
امون از سرنوشت که گاهی اوقات با آدم بد می‌کنه!
رفتم طرف اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
اهورا
همه اعصاب‌هامون خرد بود. از مرگ نگین دو هفته می‌گذره؛ ولی برای هیچ‌کی عادی نشده و روزبه‌روز حالشون بدتر می‌شه.
مهدی که قرار شد تو اداره برامون کار کنه؛ چون رشته دانشگاهیش کامپیوتر بود و به دردمون می‌خورد؛ اما خوب نمی‌تونست تمرکز کنه. سینا و رهام هم که حسابی کلافه شدن و اصلاً کار نمی‌کنن و از سرهنگ خواستم که باهاشون صحبت کنه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
سرم توی کامپیوتر بود؛ ولی فکرم یه جای دیگه بود و مدام روز تشییع جنازه نگین تو ذهنم می‌اومد.
دست‌هام رو روی سرم گذاشتم و گفتم:
- نگین چرا رفتی؟ من وقتی از بوشهر اومدم تهران انقدر خوشحال شده بودم که حد نداشت؛ چون تو رو می‌دیدم. ما کلی کار قرار بود بکنیم، پس چرا رفتی رفیق؟
دستی روی شونه‌م نشست. سرم رو بلند کردم و دیدم که سینا،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- داداش آروم باش! ما همه‌مون وقتی فهمیدیم دیوونه شدیم. سامان آروم باش!
داد زدم:
- سینا چطوری آروم باشم؟ خواهرم مرد، تمام کسم مرد، کل وجودم مرد.
اشک از چشم‌های همه‌شون جاری شد؛ ولی باز هم سعی می‌کردن که آرومم کنن.
رهام با همون اشک‌هاش گفت:
- داداش، ببین نگین اگه الان ببینه برادرش این‌جوری می‌کنه، توی خاک می‌لرزه و خودش رو مقصر می‌دونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
وقتی بچه‌ها رو رسوندیم، تصمیم گرفتیم که از خودمون ویدیو بگیریم که طرفدارها فکر نکنن که چیزی شده! البته خب شده؛ ولی دلمون نمی‌خواست کسی بفهمه.
- رهام لایو بگیر.
رهام گوشیش رو در آورد و شروع به لایوگرفتن کرد و من هم آهنگ گذاشتم.
وقتی که به هفتصدتا رسید، شروع کردیم.
- سلام عزیزای دلم. امیدوارم که حالتون خوب باشه‌!
رهام هم‌ مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- جانم داداش؟
- سلام سامان، حالت خوبه؟
لبخند غمگینی به حرفش زدم و گفتم:
- خوبم داداش.
- سامان به هرچی احتیاج داری بهم بگو. الان تو موقعیتی نیستی که بتونی خودت چیزای لازمت رو تهیه کنی.
- باشه داداش، ممنون!
- می‌بینمت داداش. فعلاً خداحافظ!
- خداحافظ داداش!
قطع کردم و دوباره به عکس نگین نگاه کردم و اشک ریختم.
***
سینا
یه هفته گذشته و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا