خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
اومده بودیم خونه‌ی سینا. سینا گفت که نگیم نگین خودش رفته و به یه دلیلی رفته‌.
الان تو اتاق سینا نشستیم. سینا که فکرش درگیر بود.‌‌‌ من هم فقط می‌خواستم بدونم که واقعاً چرا؟ رهام هم‌ مثل ما نشسته بود و تو فکر بود. چرا نگین رفت؟ دلیلش چی بود؟
سینا صداش در اومد و بلند گفت:
- چرا؟
بهش نگاه کردیم، خیلی عصبی بود. اون هم‌ مثل ما خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نگین، آروم باش عزیزم! بگو چی شده؟
با گریه تکونی خوردم و گفتم:
- مهدی، من اونا رو از خودم متنفرم کردم. مهدی من اونا رو از خودم متنفر کردم.
مدام این جمله رو تکرار می‌کردم و گریه می‌کردم. مهدی سعی داشت آرومم کنه؛ ولی نمی‌تونست.
با گریه گفتم:
- مهدی من... من...
نفسم بالا نمی‌اومد، داشتم خفه می‌شدم. متوجه شد که حالم بده و سریع اومد و به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 26 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چه دلیلی می‌تونست داشته باشه؟
- نمی‌دونم! ولی این نگینی که برای خندوندن دوباره امیر و ما کلی تلاش می‌کرد، امکان نداره که همین‌جوری بذاره بره.
حرفم رو تأیید کردن و رهام گفت:
- به این موضوع دقت نکرده بودم؛ ولی امکان هرچیزی وجود داره.
سرمون رو تکون دادیم؛ ولی اول از همه باید به فکر کنسرت باشیم، بعدش نگین.
سرم رو گذاشتم روی بالشت و امیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
بلند شدم و به جای سینا و امیر نگاه کردم. امیر خواب بود؛ ولی سینا بیدار بود. رفتم طرفش و گفتم:
- سینا، چی شده؟
- نمی‌دونم رهام، ذهنم درگیره.
من هم‌ مثل اون بودم، ذهنم خیلی درگیر بود؛ ولی نشون نمی‌دادم.
دستم رو روی شونه‌ش گذاشتم و گفتم:
- داداش نگران نباش. وقتی رفتیم تهران پیداش می‌کنیم و می‌فهمیم. الان بهتره به فکر تولد خواهرت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- شما دوتا تو دیدار اول چه جوری شد از هم بدتون اومد؟
هر دو با اخم به هم نگاه می‌کردن که گفتم:
- آقایون، با شما بودن.
به خودشون اومدن و گفتن:
- چی؟
من و عمو دوباره شروع کردیم به خندیدن.
اهورا گفت:
- ماکان‌بند و سینا درخشنده می‌خوان کنسرت بذارن برای چند روز دیگه.
با یادآوری اونها دوباره غم مهمون دلم شد. روی تــخت نشستم و سرم رو پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • پوکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
با صدای به هم خوردن چیزی از خواب پریدم. از تـخت افتادم پایین و رهام هم که رو کاناپه بود ترسید و افتاد رو من.
هر دو ناباورانه به کسی که این کار رو کرد، نگاه کردیم که دیدیم مادر من بود و امیر هم کنارشه و داره می‌خنده.
بلند شدیم و خواستیم به امیر حمله کنیم که مامان گفت:
- با امیر کار نداشته باشین، این بار من این کار رو کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اگه انقدر دوستشون داری، مأموریت رو کنسل کن و برو پیششون.
با همون چشم‌‌‌‌های اشکی بهش نگاه کردم و گفتم:
- من تا وقتی انتقام خونواده‌م رو نگیرم، دست از هیچ کاری برنمی‌دارم اهورا.
سرش رو تکون داد و گفت:
- خیله خب، پس حواست رو جمع کن که هر وقت دیدنت من خواستگارتم و قراره با هم ازدواج کنیم.
با تعجب پرسیدم:
- چرا باید همچین چیزی رو بگم؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 26 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یه خبرایی هست که فقط ما ازش بی‌خبریم. باید ازش سر در بیاریم.
همه‌مون تو فکر بودیم که رهام گفت:
- سینا بهتره تولد خواهرت رو زودتر بگیری که بریم تهران و راجع به این موضوع سر در بیاریم.
گفتم:
- آره سینا، رهام راست می‌گه. بهتره زودتر انجامش بدی تا بریم.
سینا هم سرش رو تکون داد و گفت:
- فردا برگزار می‌کنیم، فقط باید کمکم کنین.
از روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 25 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
اهورا
سریع رفتم تو اتاق و کلید یدک رو از کشو بیرون آوردم و دویدم بیرون و‌‌‌ به‌سمت اتاق نگین رفتم.
مهدی خیلی کلافه بود! حق داشت، اونها باهم دوست بودن و این نگرانیش واقعاً طبیعی بود.
در رو باز کردم و رفتیم داخل؛ ولی با صحنه‌‌ای که دیدم اون‌قدر نگران شدم که تا حالا نشدم. نگین بی‌جون روی زمین افتاده بود و حرکت نمی‌کرد. مهدی رفت سمتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 25 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- امیر اگه گفت نمی‌دم، اصرار کن.
امیر با دستپاچگی گفت:
- صبر کنین، تموم شد.
پیام داد و ما منتظر بودیم که مهدی جواب بده‌.
***
مهدی
اهورا با داد گفت:
- برانکارد بیارین.
پرستار با دیدن قیافه‌ی عصبانی اهورا و همچنین دادزدنش سریع مجبور شد برانکارد رو بیاره. داشتیم می‌رفتیم که یه دختره با قیافه خیلی بد، منظورم از قیافه بد، آرایش و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا