خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بله؟
صدای سینا اومد:
- می‌شه بیام تو؟
- آره.
در رو باز کرد و اومد تو بهم نگاه کرد. با لبخند بهش نگاه کردم که گفت:
- نمی‌دونی اون لبخندت چطور داره دیوونه‌م می‌کنه دختر! نکن این کار رو با من.
رفتم سمت کمد و گفتم:
- تقصیر من نیست آقای درخشنده! دل شما خیلی بی‌جنبه شده.
حواسم نبود که من رو به سمت خودش کشید. تو چشم‌هاش نگاه کردم که گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
قرار شد ما غذا رو بگیریم و اونها هم برن چادر رو برپا کنن و آتیش درست کنن.
تصمیم بر این شد کباب بگیریم. هر سه‌تا پیاده شدیم و رفتیم سمت یه کبابی که خداروشکر سحرخیز بود. یعنی می‌خوام بگم اگه معده‌هامون خراب نشه خیلی حرفه! آخه کی سر صبحی کباب می‌خوره؟ خدایا رحم کن بهمون!
اهورا رفت تا سفارش‌‌ها رو بده و ما هم روی صندلی نشستیم تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
هر دوشون از ترس می‌لرزیدن.
- دخترا آروم باشین، تموم شد.
با صورت اشکی بهم نگاه کردن. لبخند زدم و اشک‌هاشون رو پاک کردم.
یکیشون با بغض رو به‌‌‌‌ همه‌مون گفت:
- از‌‌‌‌ همه‌تون ممنونم، اگه شما نبودین الان اون آدما ما رو می‌بردن!
پسرها نشستن. چون تغییر چهره داده بودن، دخترها متوجه نمی‌شدن که کی‌ان.
اهورا با عصبانیت گفت:
- اون آدما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
امیر
بالاخره رسیدیم. دخترها با خجالت پیاده شدن و با نگین رفتن داخل. من هم ماشین رو قفل کردم و پشت‌سرشون رفتم.
نگین لبخند زد و گفت:
- دخترا بیاین بهتون لباس بدم.
با نگین رفتن تو اتاق تا لباس عوض کنن. من رفتم تو هال و روی مبل نشستم و آرنجم رو گذاشتم روی چشمم.
کم‌کم داشت خوابم می‌گرفت که خودم رو کنترل کردم و بلند شدم؛ ولی تا بلند شدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
رهام
از خواب بلند شدم؛ اما هنوز تو چرت بودم و نمی‌دونستم کجا دارم می‌رم. بلند شدم و همین‌جوری که چشمم بسته بود، داشتم راه می‌رفتم که با کله رفتم تو دیوار؛ اما باز هم چشم‌هام رو باز نکردم و به راهم ادامه دادم.
یه دستگیره بود که حدس زدم یا برای دستشوییه و یا یه اتاقه.
بازش کردم و رفتم توش. خب دمپایی نبود؛ پس اتاقه. رفتم داخل و بدون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
همه با همدیگه رفتیم کنار ساحل و‌‌‌‌ مثل دیروز چادر زدیم و آتیش روشن کردیم و مشغول حرف‌زدن شدیم.
من داشتم با مهدی حرف می‌زدم که صدای آهنگ شنیدم. همه انگاری شنیده بودن؛ چون همه‌جا رو نگاه می‌کردن.
بلند شدیم و دنبال صدا گشتیم که دیدیم یه استیج دست‌ساخته بود که دختر‌ها و پسر‌ها اونجا بودن و هر کی دلش می‌خواست، می‌رفت و می‌خوند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نیست! نیست!
انقدر حرص داشتم مشت محکمی به همون شن دریا زدم.
داد زدم:
- نگین!
***
نگین
چشم‌هام رو باز کردم، تو ماشین بودم.
- خوشگلم بیدار شدی؟
کامل سعی کردم بلند شم. چه اتفاقی افتاد؟ وقتی از کنار بچه‌ها رفتم و ازشون دور شدم، یکی زد تو سرم. پس همین عوضیه! اگه امروز به هدفش برسه برای همیشه سینا رو از دست می‌دم. نه نمی‌ذارم.
با ناخن‌هام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 24 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مهدی
همه‌مون با عجله رفتیم داخل بیمارستان. سینا با داد و فریاد گفت:
- برانکارد بیارین! زود باشین!
پرستارها تا دیدن که سینا خیلی داد و فریاد می‌کنه، سریع برانکارد آوردن و نگین رو بردن تو اتاق مخصوص.
همه‌مون با ترس‌ولرز فقط هزار بار راهرو رو طی می‌کردیم.
سینا فقط می‌گفت:
- خدایا چیزیش بشه من می‌میرم! خدایا این‌جوری مجازاتم نکن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آقای درخشنده اون به‌خاطر عشق شما هم که شده بیدار می‌شه، نگران نباشین.
لبخند زد و گفت:
- امیدوارم!
امیر بهم نگاه کرد و گفت:
- نگین راست می‌گفت، تو واقعاً زمزمه عشق می‌شی برای عشقت. تو خاصی؛ هم خودت و هم اسمت که هر کسی اون رو نداره.
لبخند زدم و تشکر کردم. البته چرا دروغ بگم ذوق‌مرگ شدم. امیر مقاره این رو بهم گفت، خدایا مرسی!
***
نگین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سینا
وقتی رسیدیم خونه، یه‌راست رفت تو اتاقش و در رو قفل کرد. من تصمیم گرفتم که بمونم و پسرها رو فرستادم تو اون ویلا. ساغر و زمزمه هم فرستادیم تا استراحت کنن.
ساعت دوازده شب شده؛ اما نگین بیرون نیومده. بسه دیگه! رفتم طرف اتاقش و در زدم. مطمئن بودم بیداره.
در که زدم جواب نداد؛ اما دست‌بردار نبودم و باز هم در زدم که آخر مجبور شد جواب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 23 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا