خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سینا حالت خوبه؟ چرا می‌خندی؟
از تو آینه نگاهشون کردم.
- داشتم به کارای امیر می‌خندیدم.
دروغگوی خوبی هم شدم.
تصمیم گرفتیم دنبال رهام بریم برای خرید بستنی که بعد ده دقیقه رسیدیم. من، رهام و امیر پیاده شدیم؛ ولی قبل اینکه بریم از‌‌‌‌ همه‌شون پرسیدیم که چه طعمی دوست دارن که نگین پیاده شد. رهام ازش پرسید:
- نگین چرا پیاده شدی؟
لبخند زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 29 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
ده دقیقه‌ای بود که تو راه بودیم و کسی حرف نمی‌زد. آخرسَر هم شبنم بحث رو باز کرد:
- داداش یکی از آهنگات رو می‌خونی؟ اونجا که به‌خاطر کارای امیر و خندیدن بیش از حدمون نشد تو بخونی، فقط رهام خوند.
سینا بهش نگاه کرد و لبخند زد و شروع کرد به خوندن:
- «حس قشنگ - سینا درخشنده
اینو می‌دونی که، شدی داروندارم
من آمارتو دارم، آخه با تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- رهام بسه زیادی به ریش من و پویا خندیدین.
امیر با خنده گفت:
- نه داداش، اون صحنه بیرون‌اومدنتون عالی بود، مگه می‌شه نخندید؟
پویا با حرص گفت:
- ما که آخر تلافی می‌کنیم آقای مقاره و هادیان.
- هروقت تونستین تلافی کنین، معلوم می‌شه من و امیر دست کمتون گرفتیم.
سامان لبخند شیطانی‌ای زد و گفت:
- باشه داداش، فقط بشین و تماشا کن.
امیر گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
فقط یه راه دارم که کاری کنم که بی‌خیالم بشن و دنبالم نیان؛ اون هم این بود که اونها رو از خودم متنفر کنم. این تنها راه چاره‌ایه که دارم.
تو فکر بودم و‌‌‌‌ اصلاً گذر زمان رو حس نکردم.
پیاده شدیم. شبنم در رو باز کرد و همه رفتیم تو. من مستقیم رفتم تو اتاق تا یه دوش بگیرم، واقعاً بهش نیاز داشتم.
بدون اینکه لباس‌هام رو در بیارم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بد نگذره شبنم خانوم!
شبنم یه گاز از پیتزا زد که باعث شد پنیرش کش بیاد. وای نکن شبنم!
- نه داداش خیلی خوش می‌گذره. بیا تو هم بخور.
سینا سرش رو به نشونه‌‌‌‌ تأسف تکون داد و رفت روی میز نشست و یکی از جعبه‌‌‌ها رو گرفت و بازش کرد. تیکه‌ای که برداشت پره پنیر بود که باعث می‌شد دهنت آب بیفته.
گازی از پیتزاش زد و شروع به خوردن کرد. حتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
مجبور شدم برم طرف سینا. البته دسته مبل وسطمون بود و این خیلی خوب بود.
سینا گفت:
- خب شبنم چی می‌خوای بذاری؟
- «سنت‌شکنان یک»
سرمون رو تکون دادیم. فیلم رو گذاشت و اومد کنار من نشست و شروع کرد خوردن.
من و سینا هم می‌خوردیم و فیلم می‌دیدم.
فیلمش خیلی باحال بود، شخصیت‌هاش هم خیلی خوب بودن. کم‌کم داشت خوابم می‌گرفت، شبنم که سرش رو پای من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگین
صدای سینا می‌اومد که داشت «نت عاشقانه»‌ رو می‌خوند. خیلی خوشحال بودم از اینکه عشقم داره ترانه‌ای رو که نوشتم می‌خونه.
گوشیم زنگ خورد. نگاه کردم، ناشناس بود. جواب دادم:
- الو بفرمایین؟
- سلام. خانوم موسوی؟
صداش چقدر آشنا بود.
- بله بفرمایین. شما؟
- اهورا هستم.
- آها. بفرمایین جناب سرگرد، کاری داشتین؟
- ما اطلاعات خوبی راجع به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره پسره‌ی شیطون. باید برات زن بگیرم که یه‌کم آروم بشی.
سرم رو تکون دادم و گفتم:
- در اون حد شیطون شدم که باید زن بگیرم؟
- نه پسرم، فقط من بدم نمیاد یه عروس بیاد تو این خونه.
- خب فقط قراره یه عروس بیاد.
- خب پس بیارش.
- به موقعش میارم.‌‌‌‌ فعلاً بریم.
جلو رفتم و نگین هم پشت‌سرم. ماشین رو از تو خونه بیرون بردم و نگین هم اومد نشست و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
به پویا و سامان زنگ زدم که برن دنبالش.
به سینا زنگ زدم.
- بله؟
- سینا به خواهرت زنگ زدی؟
- آره، خونه نیست.
- به سامان گفتم بره هتلا رو بگرده، به پویا هم گفتم بره بهش کمک کنه.
- خوب کردی.‌‌‌‌ فعلاً قطع کنیم و حواسمون رو جمع کنیم.
- باشه. فعلاً.
قطع کردم. نگین کجایی خواهری؟ کجایی؟ چرا رفتی؟ دلیل رفتنت چی بود؟
***
نگین
پول راننده رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 27 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- عزیزم یه کمکی بهم می‌کنی؟
خندید و گفت:
- آره خاله جون، چی‌کار کنم؟
- باید کاری کنی عمو من رو نبینه.
- چرا؟
- لطفاً!
- باشه خاله جون، چطوری حواسش رو پرت کنم؟
- عزیزم ببین، عمو آدم خیلی معروفیه، همه می‌شناسنش. می‌ری پیشش و داد می‌زنی سینا درخشنده، بعد باهاش عکس می‌گیری که حواسش پرت بشه.
- آها! خاله عمو رو اذیت نکن. خوش‌تیپه، مظلوم هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Hastiii، Sahariiiii، Dinaa jon و 28 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا