خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نه داداش، خیلی خوب شدی. مهدی کجاست؟
سرش رو انداخت پایین و گفت:
- مگه بهتون نگفت؟
با تعجب گفتم:
- چی رو؟
- داره برمی‌گرده بوشهر.
تا این رو گفت اشک توی چشم‌هام حلقه بست و راه خودش رو رفت.
- نه مهدی نمی‌تونه بدون اینکه به من بگه بره. نمی‌تونه.
داد زدم:
- نمی‌تونه.
ازشون جدا شدم و دویدم به سمت بیرون. از اداره خارج شدم و به صداهای اطرافم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
چشم‌هام رو باز کردم و به بیرون نگاه کردم و اخم غلیظی کردم. سینا از دیدن صورتم تعجب کرد و هیچی نگفت.
- بریم اداره.
- نگین!
بهش نگاهی انداختم که مجبور شد بره. توی راه نه من حرفی می‌زدم و نه اون. انگار که من همون دختر نیم ساعت پیش نبودم که داشتم گریه می‌کردم. وقتی برای مهدی اهمیت نداره که چی می‌شه، چرا باید برای من اهمیت داشته باشه؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اهورا رسید؟
اهورا به مانیتور نگاه کرد و گفت:
- نه هنوز مونده. سینا خودت رو نگران نکن. من مواظبشم. من هم یکی-دو ساعت دیگه می‌رم.
- می‌دونم میلاد حاتمی.
خندید و گفت:
- این اسم بهم میاد یا اهورا؟
لبخند زدم و گفتم:
- هر کی اسم خودش بهش میاد، تو هم اهورا بهت میاد.
- چاکریم رضا درخشنده!
خندیدم و گفتم:
- من پس برم. اهورا نگینم رو به تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- امیدوارم کارتون هم مثلِ جسارتتون باشه خانوم ایزدی.
- من هم امیدوارم تا تموم شدن کارم از کسی تهدیدی نشنوم.
نگاهی به چشم‌هام انداخت و گفت:
- بهت نمی‌خوره دختر باجسارتی باشی؛ اما هستی. سنی هم فکر نکنم داشته باشی؛ اما رزومه‌ت فوق‌العاده بود.
- هیچی مربوط به سن نیست و به تجربیات و حرفه‌ای بودن مربوطه. الان هم اگه اجازه بدین با دخترتون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینا
- سینا به نظرم همه چی اکیه.
آهنگ رو یه بار گوش دادم و متوجه شدم جاییش مشکل نداره و می‌تونیم پخشش کنیم.
رو کردم به طارق و گفتم:
- این ماه نه، ماه دیگه پخشش می‌کنیم.
سرش رو تکون داد.
از اتاق رفتم بیرون و روی صندلی نشستم و اون میکروفون کوچیک رو توی گوشم گذاشتم و فشارش دادم که صدای نگین رو شنیدم:
- درسا می‌خوام از فردا کارم رو شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاهرخ
- به نظرم بهتره بیشتر حواسمون بهش باشه.
با عصبانیت گفتم:
- یه الف بچه نباید ذهنمون رو درگیر کنه شایان. اون فقط یه دختربچه‌ست. با یه حرکت می‌تونیم کارش رو یه سره کنیم؛ اما فعلاً به‌خاطر درسا مجبوریم تحملش کنیم. الان هم خبرا رو که از جاسوسا گرفتی بده.
شایان همون‌جوری که بهم نگاه می‌کرد گفت:
- خبرِ جدیدی نیست؛ اما انگار که جشن در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهام
با امیر و زمزمه و ساغر رفته بودیم بیرون تا یه‌کم حال و هوامون عوض بشه. خیلی خوش می‌گذروندیم و می‌خندیدیم.
- برامون حرف درست نکنن؟
به ساغر نگاه کردم و گفتم:
- با این گریم حتی پدرم هم من رو نمی‌شناسه عزیزم! نگران نباش!
لبخند زد و سرش رو تکون داد. از موقعی که برگشتیم، بردیمشون پیشِ خانواده‌هاشون و گفتیم که همدیگه رو دوست داریم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- امیر تمومش کن. اون عشقت کجا رفت که با یه پیام ساده داری از بین می‌بریش؟ تازه گفتی سامان فامیلیش رو نگفت خب باشه قبول. مگه فامیلیِ امیر و رهام رو گفت؟
می‌دونستم منظورش به خودمون بود؛ اما باید امیر رو قانع می‌کردم. وگرنه خیلی بد می‌شد.
- امیر الان می‌ریم داخل خیلی گرم رفتار می‌کنی تا وقتی برگردیم. فهمیدی؟
سرش رو تکون داد و باهم داخل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نمی‌دونم توی تو چی دیدم که می‌خوام بهت بگم؛ اما احساس می‌کنم که یه زمانی باهات دوست بودم.
تو دلم گفتم:
- آره درسا، ما یه زمانی دوستایی که بودیم که پدرامون به زور از هم جدامون می‌کردن؛ اما پدر تو همه چی رو نابود کرد.
به ناچار لبخند زدم و گفتم:
- خوشحالم که این‌طوری فکر می‌کنی.
لبخند غمگینی زد و ادامه داد:
- با یه پسره به اسم حسین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
رفتم سمت اتاق درسا. در زدم که گفت:
- بفرمایین.
رفتم داخل و بهش نگاه کردم که دیدم حاضر شده و خیلی خوشگل شده بود؛ اما آرایش نکرده بود. اخم کم‌رنگی کردم و گفتم:
- چرا آرایش نکردی خانوم خوشگله؟
اشک توی چشم‌هاش جمع شد و گفت:
- حسین همیشه بهم می‌گفت چرا آرایشت کمه خانوم خوشگله؟ الان تو بهم گفتی.
رفتم سمتش و صورتش رو نوازش کردم و گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 19 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا