خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساغر
از موقعی که فهمیدم اونها خواننده و مدل‌های معروف هستن خیلی خوشحال شدم؛ چون همیشه دلم می‌خواست از نزدیک ببینمشون.
روی مبل نشسته بودم و داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم که یهو در باز شد و یه نفر اومد داخل. خب کسی که نمی‌تونه بیاد داخل؛ فقط خودشونن دیگه.
راستش رو بخواین، من الان خونه تنهام. سینا و نگین رفتن بیرون با همدیگه. زمزمه هم رفته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینا
با خنده گفتم:
- صبر کن ببینم!
همون‌جور که از دستم فرار می‌کرد، با خنده گفت:
- اگه می‌تونی بیا من رو بگیر آقای جذابم.
پشت سرش می‌دویدم و اون هم با خنده می‌دوید؛ اما یه‌دفعه وایساد و با لبخند شیرینش نگاهم کرد.
ضربان قلبم همین‌جوری بالا و بالا‌تر می‌رفت.
یه‌دفعه با دو اومد سمتم و من هم دست‌هام رو باز کردم.
هر دو باهم می‌خندیدیم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر
داشتم سربه‌سر زمزمه می‌ذاشتم؛ چون می‌خواست بیرون بره. گفتم که باهاش می‌رم؛ چون به‌خاطر اتفاقی که براشون افتاد تصمیم گرفتیم حواسمون بیشتر بهشون باشه.
با لحن خنده‌داری گفت:
- نه آقای مقاره.
- حرف نباشه. بدو ببینم.
دست‌به‌سـینه شروع به راه رفتن کرد که گفتم:
- اگه بتونی من رو بگیری باهات نمیام.
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:
- چیکار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- باشه داداش. تو لواشکت رو بخور باز حرف می‌زنیم. رهام و سینا کجان؟
امیر دوباره لواشکش رو خورد و گفت:
- سینا و نگین باهم رفتن دوردور. رهام نمی‌دونم. راستی مهدی کجاست؟
با تعجب گفتیم:
- مگه خونه نیست؟
امیر گفت:
- نه.
گوشیم رو در آوردم و بهش زنگ زدم.
- دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد.
با ترس و عصبانیت گفتم:
- خاموشه.
اهورا به سینا زنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
بعد اینکه غذا رو خوردیم، یه‌کم نشستیم که من خوابم گرفت و سرم رو گذاشتم رو شونه زمزمه و چشم‌هام رو بستم.
صداش رو شنیدم:
- نگین حال داری یا خسته‌ای؟
چشم‌هام رو باز کردم و گفتم:
- خسته‌م. چیزی شده؟
- نه ولش!
سرم رو بلند کردم و بلند شدم و دستش رو گرفتم و اون هم دست ساغر رو گرفت.
- پسرا ما می‌ریم جمعتون پسرونه باشه.
همه‌شون باشه گفتن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- من به‌خاطر امیر هم که شده، خودم رو هم به خدا و هم به امیر ثابت می‌کنم.
لبخند زد و لپم رو کشید. ساغر از خواب بیدار شد و گفت:
- من هم خودم رو به رهام ثابت می‌کنم. به‌خاطر این عشقی که نسبت بهش دارم باید بهش ثابت کنم.
نگین لپ اون هم کشید و گفت:
- آفرین دخترای خوب! حالا بیاین بریم پسرا رو بیدار کنیم.
***
نگین
بلند شدیم و رفتیم بیرون که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 22 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ما چی؟
یه گاز به کیمم زدم و گفتم:
- ببخشید؟
دوباره حرفش رو تکرار کرد که گفتم:
- نه شماها سردتونه. این هم بخورین مریض می‌شین.
یه چشمک به دختر‌ها زدم که خودشون متوجه شدن و یه گاز از کیمشون زدن.
زیر چشمی یه نگاه به پسرها کردم که دیدم عین گربه شرک دارن نگاهمون می‌کنن. بهشون نگاه کردم و پا روی پا انداختم و گفتم:
- اعتراف کنین سردتون نبود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 21 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهدی
امروز بیست‌ویکم آبانه و تولد نگینه. تصمیم گرفتیم یه تولد حسابی براش بگیریم. تصمیم بر این شد که اهورا ببرتش و مثلاً راجع به مأموریت باهاش حرف بزنه و ماهم همه چی رو ردیف کنیم.
سینا گفت:
- مهدی اون بادکنکا رو وصل کن. بعد هم عکسامون رو بده من وصل کنم.
عکس‌ها رو دادم بهش و مشغول شدیم.
امیر و رهام کیک رو آوردن. روش یکی از عکس‌های نگین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
- هیچ وقت فکر نمی‌کردم که رهام هادیان من عاشقم بشه.
تکونی خوردم و گفتم:
- دیدی که شده.
لبخند شیرینی زد که ضربان قلبم بالا رفت.
چه حس شیرینیه اینکه عشقت کنارت باشه!
***
امیر
با زمزمه رفتیم بیرون. چه جوری بهش بگم؟ اگه بگه یکی دیگه رو دوست داره چیکار کنم؟ من از اون روزِ اول که دیدمش ازش خوشم اومده بود؛ اما تازه فهمیدم عاشقش هم شده بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر

Neginii

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/12/20
ارسال ها
487
امتیاز واکنش
10,771
امتیاز
303
محل سکونت
مازندران
زمان حضور
33 روز 3 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگین
تولدم خیلی بهم خوش گذشت و کلی کادو گرفتم و کلی هم رقصیدم.
از همه بیشتر عاشق کادوی سینا شدم که یه تابلو با عکس خودم بود که با نخ‌های مخصوص درست شده بود و خیلی خوشگل شده بود.
قربونت بشم من عزیز دلم؛ اما متأسفم که مجبورم بذارمت و برم قربونت برم!
الان یه ساعتی از برگشتنمون می‌گذره و من آماده هستم که مأموریت رو شروع کنم.
طبق چیزهایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان نت عاشقانه | neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Sahariiiii، Dinaa jon، زهرا.م و 20 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا