- عضویت
- 14/12/20
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,374
- امتیاز
- 213
- سن
- 38
- زمان حضور
- 7 روز 19 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صبح روز بعد رسید؛ اما نه از اسحاق خبری بود، و نه لوستر. نه از شهریار و علاءالدین و گوسفند، خبری بود و نه باز از لوستر.
ولی نمیشود که از هیچ کدام بیخبر بود. فعلاً میرویم به سراغ نقش اصلی که داستان بیهدف به این سو و آن سو، پرسه نزند. از شهر خارج میشویم و آبادی از آبادی، به دنبال اسحاق، به همه جا چشم...
صبح روز بعد رسید؛ اما نه از اسحاق خبری بود، و نه لوستر. نه از شهریار و علاءالدین و گوسفند، خبری بود و نه باز از لوستر.
ولی نمیشود که از هیچ کدام بیخبر بود. فعلاً میرویم به سراغ نقش اصلی که داستان بیهدف به این سو و آن سو، پرسه نزند. از شهر خارج میشویم و آبادی از آبادی، به دنبال اسحاق، به همه جا چشم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خیط مات | پوررضا آبیبیگلو کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: