- عضویت
- 14/12/20
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,374
- امتیاز
- 213
- سن
- 38
- زمان حضور
- 7 روز 19 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
و بیتوجه به پاسخی که مونث میخواست بدهد، گوشهایش را برای شنیدن حرفهای میان آنها تیز میکند.
-آره... آره تنهام. منتظر خانوادم هستم. خیلی وقته هستم.
سیاه، باز هم میگوید:
-دِ خب بگو زن داری، دوتا هم بچه داری همسن همین خانم. کیس ازدواج نیست. بیخیالش تو رو قرآن.
خانم میگوید:
-اهل کجایی؟ وای خدایا...
-آره... آره تنهام. منتظر خانوادم هستم. خیلی وقته هستم.
سیاه، باز هم میگوید:
-دِ خب بگو زن داری، دوتا هم بچه داری همسن همین خانم. کیس ازدواج نیست. بیخیالش تو رو قرآن.
خانم میگوید:
-اهل کجایی؟ وای خدایا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خیط مات | پوررضا آبیبیگلو کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: