- عضویت
- 14/12/20
- ارسال ها
- 170
- امتیاز واکنش
- 2,374
- امتیاز
- 213
- سن
- 38
- زمان حضور
- 7 روز 19 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شنید که شیرین پرسید:
-این مرد چند سالشه؟
و به اسحاق که گوشهایش را تیز کرده بود و منتظر پاسخی از جانب دوستانش بود، اشاره کرد.
شهریار با حرص پاسخ داد:
-سن آقایون رو که نباید پرسید.
همان لحظه گوسفند به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل کرد:
-سی و چهار سالشه.
اسحاق نالید:
-گندت بزنن، سی و سه...
معلوم نیست چرا او نیز...
-این مرد چند سالشه؟
و به اسحاق که گوشهایش را تیز کرده بود و منتظر پاسخی از جانب دوستانش بود، اشاره کرد.
شهریار با حرص پاسخ داد:
-سن آقایون رو که نباید پرسید.
همان لحظه گوسفند به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل کرد:
-سی و چهار سالشه.
اسحاق نالید:
-گندت بزنن، سی و سه...
معلوم نیست چرا او نیز...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خیط مات | پوررضا آبیبیگلو کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: