- عضویت
- 10/6/20
- ارسال ها
- 656
- امتیاز واکنش
- 13,207
- امتیاز
- 303
- سن
- 22
- محل سکونت
- بهشت اندیشه
- زمان حضور
- 29 روز 22 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
به باغی انبوه رسیدم؛ رطوبت و مه عجیبی داشت
بد به دل راه ندادم. قصد کردم تا هوا روشن است، باغ را پشت سر گذارم
بهجزکلاغها و دارکوبها، کسی همراهیام نمیکرد
در مه، بانوی سپیدپوشی دیدم که مانند روح میدرخشید
نزدیک شدم؛ رو به من کرد و با لـبخند زمزمه نمود:
«اگر به مقصد نرسی، فراموش خواهی شد.»
صدایش هنوز در گوشم میپیچد
آن بانو محو شد؛ اما این در خاطرم ماند
یا تو یا مُردَن!
بد به دل راه ندادم. قصد کردم تا هوا روشن است، باغ را پشت سر گذارم
بهجزکلاغها و دارکوبها، کسی همراهیام نمیکرد
در مه، بانوی سپیدپوشی دیدم که مانند روح میدرخشید
نزدیک شدم؛ رو به من کرد و با لـبخند زمزمه نمود:
«اگر به مقصد نرسی، فراموش خواهی شد.»
صدایش هنوز در گوشم میپیچد
آن بانو محو شد؛ اما این در خاطرم ماند
یا تو یا مُردَن!
دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: