خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم اللّه الرحمن الرحیم
نام دلنوشته: سفری به مقصد تو
نویسنده: آفسا Afsa
ژانر: عاشقانه، تراژدی

سطح: متوسط
ویراستار: زهرا.م

مقدمه:
فکر می‌کردم که می‌توانم تا ابد با کوله رنگ‌ورورفته‌ام قدم بزنم و به هیچ چیز فکر نکنم
از شعر و شاعری و عشق و عاشقی گریزان بودم
ولی هنگامی که نسیم تو از شرق وزیدن گرفت، نفهمیدم چگونه راهم را سوی تو کج کردم!




دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~narges.f~، YeGaNeH، ~XFateMeHX~ و 29 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
به چمدانم نگریستم؛ برای رسیدن به تو به چه مقدار توشه نیاز داشتم؟
چقدر پول و چه نوع جامه‌ای؟
نمی‌دانستم! حتی میلم به پر کردن و حمل کردن چمدانی سرد و سنگین نمی‌کشید!
کوله‌پشتی خسته‌ای را برداشتم و چند تکه وسیله ضروری در آن قرار دادم
فقط دلم می‌خواست بروم و دیگر هیچ کس را نبینم!
با هیچ کس حرفی نزنم و فقط بروم به جایی که خورشید طلوع می‌کرد!


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 32 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
چنان آشفته بودم که می‌توانستم راهرویی کوچک را
بارها و بارها دور بزنم و با قدم‌هایم طول راهرو را اندازه بگیرم
اما دلم مسیری بلند می‌خواست؛ جاده‌ای بی‌انتها برای رفتن!
فکر می‌کردم نمی‌توانم چندان هدفمند حرکت کنم
اما تو مرا می‌خواندی و به‌سمت خود می‌کشاندی
قدم‌های شمرده‌شمرده و خسته من به شوق تو بی‌تاب می‌شدند
حس می‌کردم می‌توانم مثل نور تا بی‌نهایت سفر کنم؛ شاید تا تو!


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، زهرا.م و 28 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی مانند غم، چیزی مانند عشق
چه بود که مرا تا ناکجاآباد می‌کشاند؟
روزی با دوستی قدم می‌زدم

او نیز مثل من عاشق قدم‌های بی‌انتها بود
از من پرسید «عاشق شده‌ای؟» خندیدم و گفتم «نه!»
و او گفت «پس خوشا به حالت!»
اما هنوز نمی‌دانم چه چیزی مرا می‌کشانَد که نه عشق است و نه غم
نه فکر است و نه خیال


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 28 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کنار جویبارها و سبزه‌زارها گذشته‌ام
طی سفر سختم خیلی وقت‌ها کم آوردم؛ چرا که توشه‌ام اندک و سرم سَبُک بود
تو را ندیده و صدایت را نشنیده بودم و فقط قدم برمی‌داشتم به‌سمت تو
خبری از ناکجاآباد موعود شنیده بودم و بی‌آنکه بدانم دقیقاً کجاست، به‌سمتش می‌رفتم
وصف شهرها و دیارهای بسیار زیبایی را شنیدم و به آن‌ها هم سری زدم
اما هیچ کدام «تو» نبودند؛ پس، از آن دیارها هم رفتم
فقط رفتم؛ مانند بادی که می‌وزد و دیگر باز نمی‌گردد


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 27 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
در کوله‌ خستگی‌ام، به‌جز چند تکه لباس ساده و چند کنسرو سرد، دفترچه کوچکی داشتم
هر جا که می‌رفتم، سراغ تو را می‌گرفتم، وصف تو را می‌شنیدم و در دفترم می‌نوشتم
حتی گاهی طرح‌هایی ضعیف می‌کشیدم
اما اگر راستش را بگویم، هیچ کس به من نگفت کِی و کجا به تو می‌رسم
چون هیچ کس تو را ندیده بود و از تو خبری نداشت
روحی بودی که سخن از او بسیار بود؛ اما سندی دال بر وجودش یافت نمی‌شد
تنها سند وجود تو چشم‌های من بودند که هنگام شنیدن از تو می‌درخشیدند


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 26 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
از رهگذرها می‌شنیدم که لزومی ندارد بگردم تا پیدایت کنم
آن‌ها فکر می‌کردند برای سفرکردن خیلی ضعیف و کوچکم
و یا باید در نزدیک‌ترین دیار بمانم و یا جایی بمانم تا توشه‌ام پر شود و بعد دنبال تو بگردم
ولی نمی‌دانم؛ باز هم با قد نه‌چندان بلندم و سقفی که بالای سرم نبود
سفر می‌کردم
زیر باران و زیر برف، در تاریکی و روشنایی
مهم نبود دیگران چه می‌گفتند
سفرکردن به‌سوی تو برای من قشنگ‌ترین تجربه زندگیِ کوچکم بود


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 25 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
تجربه‌ام بیشتر می‌شد و شوقم افزون‌تر
گاهی از دوری مسیر و سختی راه گریه می‌کردم
گاهی هم با لحظه‌های شاد این سفر به‌تنهایی می‌خندیدم و با خود جشن می‌گرفتم
نمی‌توانستم دوستت نداشته باشم!
گاهی هم بسیار از تو ناراحت می‌شدم؛ چرا که هرچه بیشتر درباره‌ات می‌فهمیدم
آثار وجودت کمرنگ‌تر و حضورت از پیش چشمانم دورتر می‌شد
اما باز سفر را ادامه می‌دادم؛ خب شاید چون دوستت داشتم!


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 24 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
از بعضی دیارها برای یادگاری سوغاتی تهیه می‌کردم
اما در مسیر کوله‌ام از خستگی و سنگینیِ بار آه می‌کشید
مسیر به درازا می‌کشید و امیدم به پستوهای قلبم می‌رفت و مخفی می‌شد
پس سوغات‌هایت را به دست باد یا رود می‌سپردم
برایم راحت نبود؛ بهای آن‌ها اشک‌هایم بودند
هر هنگام که خسته می‌شدم، با بغض بندهای کوله‌ام را محکم در دست می‌فشردم
به آسمان و ستاره‌هایش می‌نگریستم
و به این می‌اندیشیدم که تو نیز زیر همین آسمانی
هر چقدر هم که دور باشی!


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 23 نفر دیگر

Afsa

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/6/20
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
13,227
امتیاز
303
سن
22
محل سکونت
بهشت اندیشه
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نظر می‌آید که حدود دو سال است که در سفرم
نمی‌دانم! حساب روزها در دستم نیست؛ سایر امور سفرم برایم چندان اهمیت ندارند
اما بعضی چیزها هستند که در حین سفر به آن‌ها می‌پردازم
هم فال است و هم تماشا، چرا از مسیر لـذت نبرم؟
یادگرفتن و کسب تجربه برای من نشاطی بی‌نظیر به وجود می‌آورد
در این اثنا یاد تو از خاطرم نمی‌رود و این برایم کمی عجیب است
اینکه فراموشت نمی‌کنم!
حتی هنگامی که انگار در این جهان به‌جز من و کوله‌ی خسته‌ام
کسی حضور ندارد!


دلنوشته سفری به مقصد تو | Afsa کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~XFateMeHX~، Erarira و 25 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا