- عضویت
- 10/11/20
- ارسال ها
- 347
- امتیاز واکنش
- 6,391
- امتیاز
- 263
- سن
- 17
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با افتادن اسلحهام حس کردم دنیا برام به آخر رسیده...
مثل مادری که سقوط فرزندش رو نگاه میکنه با بغض لبهی زمینِ زیر پام ایستادم و کلت مشکی رنگم که میون درختها افتاد رو نگاه کردم.
از ارتفاع زیاد سرم گیج رفت که عقب اومدم و به دیواری که کنارم بود تکیه دادم.
جای مکث نبود، صدای دو تا مردی که دنبالم افتاده بودن هرلحظه نزدیکتر میشد...
مثل مادری که سقوط فرزندش رو نگاه میکنه با بغض لبهی زمینِ زیر پام ایستادم و کلت مشکی رنگم که میون درختها افتاد رو نگاه کردم.
از ارتفاع زیاد سرم گیج رفت که عقب اومدم و به دیواری که کنارم بود تکیه دادم.
جای مکث نبود، صدای دو تا مردی که دنبالم افتاده بودن هرلحظه نزدیکتر میشد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com