خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قدم‌هایی بلند وارد سرویس بهداشتی شدم. نگاهم روی دختر قدبلندی‌ که خودش رو توی آینه‌ی بالای صورت‌شویی نگاه می‌کرد و دستش رو با احتیاط و حساس زیر مژه‌های کاشته شده‌اش می‌کشید ثابت موند.
با حرص لبخند خبیثی زدم و به سمتش قدم برداشتم.
صدای قدم برداشتن تندم‌ رو شنید که سرش رو سمتم برگردوند، با دیدن اخمم و اون حالت عصبیِ چهره‌ام، ترس توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 7 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
تازه می‌خواستم چشم‌هام رو ببندم که با روشن شدن بخشی از اتاق چشم‌هام باز شد.. مثل جغد تو جام نشستم و سرم رو ۳۶۰ درجه چرخوندم که نگاهم روی موبایلم که درحال زنگ خوردن بود ثابت موند.
با عجله توی اتاق دویدم و موبایلم رو با دوتا دستم برداشتم. با دیدن اسم ماهان روی صفحه‌اش دلم ریخت؛ الان چه وقت تماس گرفتن بود؟ آب دهنم رو قورت دادم و اتصال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 7 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
حتی سرش رو بالا نمی‌آورد که نگاهم کنه. کتاب قطور کنار دستش رو ورق زد و دوباره سرش رو تکون داد. لبخند دندون‌نمایی زدم و گفتم:
- دریا بارداره.
خودکار روی برگه‌اش از حرکت افتاد، سرش رو بالا آورد و برای چند ثانیه مات صورتم موند. لبخندم پررنگ‌تر شد. لبخند کجی زد و نگاهش رو گرفت:
- مبارک.
لبخندم محو شد. با چشم‌های گشاد شده نگاهش کردم و کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 7 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
عکس‌العملی نشون ندادم. ماشین رو با سرعت جلوی ال نود مشکی رنگی نگه‌داشت و از توی جایگاه مشخصی که بین دو صندلی بود کارت اعتباری اش رو برداشت و دستش رو روی دستگیره در ماشین گذاشت. متوجه شد حال و حوصله پایین اومدن ندارم که مخاطب قرارم داد:
- نمیای پایین؟
سرم رو به علامت منفی تکون دادم. به دقیقه نرسید که صداش بلند شد:
- من که نمی‌دونم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تعجب
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 7 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
هزار تا فکر و خیال توی سرم می‌چرخید، یادآوری اون باند کثیف و آدم‌هاش کافی بود برای این‌که تمام توان و انرژی‌ام تخلیه شه؛
از شدت دردی که توی پهلوم حس می‌کردم دوست داشتم فریاد بزنم. نگاهم روی اسلحه‌ی توی دستش ثابت موند... انگار این‌ رفتارش برام عادی بود و من از این‌ حالتش نترسیدم!
- فکر می‌کردم بیشتر از این‌ها آماده باشی!
نگاهم از روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با نفس نفس به چشم‌های ترسیده و نگرانش نگاه کردم. از اون حالت چشم‌هاش هرلحظه احتمال می‌دادم چشم‌هاش از حدقه بیرون بیفتن..
نخواستم تابلو بازی دربیارم، با نیروی کم و ناچیزی در مقابل قدرت دست‌هاش، دست‌هام رو به سمت خودم کشیدم که بیشتر بهم نزدیک شد و با دو انگشت چونه‌ام رو بالا آورد.
- ببینمت؟ کجا بودی؟ ده دقیقه‌س با برادرت تماس گرفتم گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقت غش و ضعف کردن نبود، باید قبول می‌کردم که دوباره خراب‌کاری به بار آوردم و درست کردنش هم پای خودمه.
سرم رو بیشتر کج کردم و همه‌جای حیاط رو نگاه کردم. توی اون تاریکی به سختی می‌شد تشخیص داد که چیزی ممکنه توی حیاط باشه یا نه!
نفسم رو فوت کردم و عقب اومدم. نباید به ترس اجازه بدم توی‌ وجودم رخنه کنه، نه هنوز اتفاقی افتاد و نه من تنها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو آروم چرخوندم و نگاهش کردم. درحالی‌که خمیازه می‌کشید جزوه‌اش رو توی دستش گرفت و روی مبل لم داد.
دستم رو برای خاموش کردن برق آشپزخونه جلو بردم:
- می‌خوام برقو خاموش کنم، تو دیگه نمی‌خوابی؟
سرش رو به علامت منفی تکون داد:
- خاموش نکن می‌خوام درس بخونم.
بی‌حوصله دستم رو کشیدم. چشم‌هام داشت برای خواب کور می‌شد اما می‌دونستم تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ببینمت؟ خوبی؟
دوست نداشتم فکر کنن خودم رو به موش‌مردگی زدم، دستم رو برای گرفتن نرده پله‌ها جلو بردم و زمزمه کردم:
- آره خوبم.
نگاهم رو بین نگاه‌های متعجبی‌ که روم بود چرخوندم، می‌دونستم اکثرا از روی جثه‌ام قضاوتم کردن و فکر نمی‌کردن بتونم فشار این دستگاه رو تحمل کنم و سوار شم...
- ببخشید آیدا خانم، نظرتون راجع به این بازی چیه؟؟
نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با اخم موبایلم رو توی دستم فشار دادم و خارج شدم، برخلاف همیشه دلم نمی‌خواست وقتم رو با منتظر موندن جلوی آسانسور تلف کنم، با عجله پله‌هارو‌ دوتا یکی پایین اومدم و خودم رو به حیاط بزرگ رسوندم.
تاریکی کل حیاط رو گرفته بود و تنها کناره‌های حیاط با نور سفید چراغ‌هایی ‌که توی حیاط خونه بـ*ـغلی بودن روشن شده بود.
نخواستم حیاط تاریک باشه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا