خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و همین‌طور که کلت رو با دو دستم محکم نگه‌داشته بودم و سرم رو کمی کج کرده بودم، جلو رفتم...
هیچ صدایی نمی‌شنیدم و همین بهم جرعت قدم برداشتن می‌داد.
حتی از شدت هیجان به عقلم نرسیده بود برق رو روشن کنم. جلو رفتم، با برخورد پله‌ی اول به نوک کفشم تو جام متوقف شدم و به دیوار چسبیدم...
همین‌طور که دو طرفم رو زیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش کردم. لبخند دندون‌نمایی زد و راضی، راه آشپزخونه رو در پیش گرفت:
- بذار یه چای دم کنم براشون.
نفسم رو بی‌حوصله فوت کردم و همین‌طور که موبایلم رو از توی جیب موبایلم بیرون می‌آوردم به سمت عکس عروسی محمد و دریا که از همون اول چشمم رو گرفته بود قدم برداشتم.
بد نبود یه خبری از آیهان می‌گرفتم، فوقش این‌جوری صداشو می‌شنیدم و کمی آروم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
درهرحالی‌که نفسم رو کلافه فوت می‌کردم نگاهم رو ازش گرفتم. من اعصاب نداشتم، اینم هِی با بداخلاقی‌ها و کم‌محلی‌هاش بیشتر اعصابم رو خورد می‌کرد!
- هنوز هیچی نگفتم اخم نکن!
با عصبانیت سرم رو سمتش چرخوندم، به حد کافی از اتفاق‌هایی که دورم می‌افتاد تو فشار بودم؛ این دیگه حق نداشت بیشتر من رو توی فشار بذاره. جسمم رو به‌طور کامل به سمتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
^^^
" یک هفته بعد "


فنجون رو به لـ*ـب‌هام نزدیک کردم و خیره به چشم‌های آبی روشنش به فنجون چایِ جلوش اشاره کردم:
- بخور؛
موبایلش رو آروم کنارش روی مبل گذاشت و انگشت‌های دستش رو دور فنجون سفید رنگ حلقه کرد.
- می‌دونم برات سخته اما... بالاخره باید از قبل آمادگی روبه‌رو شدن باهاشونو‌ داشته باشی یا نه؟
متفکر نگاهم رو ازش گرفتم و جرعه‌ای از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن این خونسردی‌اش سراسر خشم می‌شدم؛ دستم رو تند عقب کشیدم و ناباور نگاهش کردم:
- چرا برات مهم نیست آیهان؟ منو بذار جای اونا یه‌لحظه... چه حالی می‌شی؟ خانواده‌های اونا الان این حالو دارن! من نمی‌تونم بی‌تفاوت رد شم!
عصبی دست‌هام رو بالا بردم و موهای جلوی سرم رو به سمت بالا حالت دادم:
- نمی‌تونم بی‌تفاوت رد شم...
با اخم قاشق رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسم رو حبس کردم و تیز به خانم قدبلندی که از جلوم رد می‌شد نگاه کردم؛ تو یک ثانیه سرتاپاش رو از نظر گذروندم. مدلِ اون موهای مشکی رنگ و پسرونه‌اش در نگاه اول به نظرم جذاب اومد. تونیک نخی و آبی رنگ، و شلوار لی؛ تیپش بد نبود.
بدون این‌که حتی متوجه حضورم بشه با قدم‌های بلند رد شد. بعد از این‌که صدای قدم‌هاش از دورتر به گوشم رسید با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو کل مدتی که پاهاش رو ببندم بی‌صدا گریه می‌کرد‌. طناب رو یک دور دور مچ‌های هردو دستش حلقه کردم و کشیدم.
- چرا این‌کارو کردی؟
دستم با شنیدن صدای گرفته و دورگه‌اش از حرکت ایستاد. سرم رو بالا آوردم و تو چشم‌های متورم و اشکی‌اش نگاه کردم. لبخند تلخی زد و با بغض زمزمه کرد:
- داره درد می‌کشه!
پوزخند محوی زدم و بدون این‌که چیزی بگم دوباره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش از‌ منظره روبه‌روش به آینه‌ی جلوی ماشین کشیده شد. از توی آینه صورت دختری که عقب بود رو نگاه کرد که خیالش از بابت سلامت‌مون راحت شد و نفس عمیقی کشید.
تو جام جابه‌جا شدم و کف دستم رو روی پیشونی‌ام فشار دادم. فرمون رو با یک دست چرخوند و نیم‌نگاهی بهم‌ انداخت:
- اینو واسه چی آوردی اینجا؟
زیر چشمی به دختر پشت سرم نگاه کردم. نفسی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
متانت توی رفتار و رام بودنش باعث می‌شد بهش شک کنم!‌‌
در اتاق رو باز کردم و درحالی‌که برق رو روشن کردم از ثمین خواستم بیاد تو؛ بعد از ورودش در رو با یک دستم بستم وهمون‌طور که به طرف کمدِ بزرگ گوشه‌ی اتاق می‌رفتم با لحن سردی گفتم:
- بشین روی تـ*ـخت.
در کشوی کوچیکی رو باز کردم و از داخلش دستبند نقره‌ای رنگی رو بیرون آوردم. محزون به دستبند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر

Aseman15

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/11/20
ارسال ها
347
امتیاز واکنش
6,391
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
تهران
زمان حضور
30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از اون تماس‌هایی که گرفته بود و همه بی‌جواب مونده بودن همون اول متوجه شده بودم که برگردم خونه خونم‌ پای خودمه؛ انگشت‌هام رو برای باز کردن دکمه‌ی اول مانتوم بالا بردم و بالحن آرومی گفتم:
- مگه الینا بهت نگفته؟
دکمه‌ی اول رو باز کردم و سراغ پایینی رفتم اما با جمله‌ای که آیهان گفت دستم توی همون حالت خشک شد:
- نگفته، تو بگو.
با شنیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: Narín✿، SelmA، Zeynab Savary و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا