- عضویت
- 10/11/20
- ارسال ها
- 347
- امتیاز واکنش
- 6,391
- امتیاز
- 263
- سن
- 17
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمهام رو بستم و تو جام جابهجا شدم، از اینکه تونستم آوا رو به خانوادهاش برگردونم حسابی خوشحال بودم؛ پدر و مادرش از دیدن فرزندشون بینهایت خوشحال شده بودن.. با یادآوری چهره مهربون و پیر مادر آوا لبخند محوی روی لـ*ـبم نشست، وقتی آوا گفت که نجاتش رو تقریبا مدیون من بوده مادرش کلی برام دعا کرد...
- خب، برنامه چیه؟
سرم رو سمت آیهان...
- خب، برنامه چیه؟
سرم رو سمت آیهان...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com