خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

داستان فاطوش، مورد علاقتون هست؟

  • زیاد، و تنها دلیلش تفاوت موضوع و برقراری ارتباط با شخصیت‌هاست..

  • تا حدودی؛ اما امید دارم به بهتر شدنش.

  • خوب نیست!

  • عالیه... درست مثل همیشه و انتظاری که ازت میرفت.

  • بدک ‌نیست. زیاد خو نگرفتم با داستان.

  • ایده‌هاتو دوست دارم!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاج بابا به تایید از حرف پدربزرگ گفت:
-هر چی که مصلحته همون بشه.
مامان گلی با لبخند و تکان سر، حرف حاجی را با جان و دل قبول کرد.
امیر سالار پا روی پا انداخت و سکوت کرده، درست مثل من، گل‌های قالی را برانداز می‌کرد.
دلم می‌خواهد در اعماق دلم انبوهی باروت بریزم و سپس منفجرش کنم.
همه‌چیز از آن بازار و کوچه‌ی تنگ شروع شد و حال تا به اینجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 3 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون پلک زدن، خیره در چشمانش ماندم.
جعبه‌ای از کتش خارج کرد و با در آوردن انگشتر نگین‌داری، رو به پدر گفت:
-فاطیما خانم قراره خیلی قراره خوشبخت بشه.
گفت و حلقه را در دستم جا انداخت.
پدر با خشنودی لـ*ـب گشود:
-انشالله پسرم... انشالله که به پای هم پیر بشید.
با فشردن انگشت‌‌هایم، نیمچه لبخندی به لـ*ـب نشاند و از جایش برخاست تا بیایند… کنارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
از لحنِ ناملایمش دستانم مشت شدند.
-چرا؟!
تای ابرویش به هوا خاست و جدیت لحنش، رنگ تمسخر به خود گرفت:
-یعنی چی چرا؟!
تر کردم لـ*ـب‌های آغشته به رژم را.
به سمتم دست دراز‌ کرد.
-پاشو!
دستور می‌داد و امان از این دلِ بی‌قرار که سر به زیر می‌شد در برابر این مرد نامفهوم.
دوباره تنها بشویم؟
یعنی مامان گلی و حاج بابا اجازه می‌دهند؟
سرش را پرسشی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیره در چشمان همچنان منتظرش، لبخند به لـ*ـب نشاندم و زمزمه کردم:
-بی‌ذوق!
موجِ نگاهش، آلوده به خواستن شد.
دستمال در دستش مچاله شد و با گردن کجی گفت:
-پس‌ اجازه بده تا حسم رو نشونت بدم!
گنگ از حرفش، ابرو به هوا انداختم که صورتش نزدیک آمد.
طعمش؟!
خب قطعاً خوشمزه است.
به خصوص آنکه دوست داشتن را هم شریک جرمتان کنی!
لذتش؟!
همان که گفته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
****
-طعمش رو دوست داری؟
هوا به هنگام شب، کمی نرمتر رفتار میکرد و خنکی‌اش روح را تازه؛ اما من، با نگاه به چهره‌ی محبوبی که روبه‌رویم قرار داشت، به التهاب می‌افتادم!
-آره؛ خوشمزه‌اس.
-فاطوش؟
چنگال زدم غذایم را و حواس پرت گفتم:
-جانم؟
لبخند به حال آمده‌ای زد و با دراز کردن دستانش به سمتم، انگشتانم را خواهان شد.
-داری راه می‌افتی!
دستانش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
از رگ‌های سبز برآمده‌ی روی دستش، متوجه‌ی ورزشکار بودنش می‌شدی؛ فرخنده گفته بود!
اما دست‌های اکبر، نحیف و ضعیف بودند، وَ دست‌های حاج بابا، بسیار گوشتی.
-می‌شه گفت... خورش به های مادربزرگ هم خوردن داره.
به لبخندی کوتاه اکتفا کردم.
میوه‌ی به در خورش را دوست ندارم؛ اما در خوردنش اجبار به خرج می‌دادم.
از صدای رها شدن نفسش، سر بلند کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نه من می‌توانم همچین کاری کنم و مطمئنن نه امیرسالار از این حرکت خوشش می‌آید.
سر چرخاندم که با دو جفت مشکیِ خواستنی مواجه شدم؛ لابد نگاهم را شکار کرده بود!
دل به دریا زدم و سوالم را پرسیدم:
-میدونم بخاطر زمین و... اومدید شیراز؛ اما اون روز...
سکوت کردم. زبانم برای بازگو کردنش نمی‌چرخید؛ اصلاً ادامه‌اش را از یاد بردم.
دستم را رها کرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
از جایش برخاست و من هم به تابعیت، بلند شدم.
در حال حاضر دلم تنها اتاقم را می‌خواست؛ البته اگر دعوای مستاجر‌ها می‌گذاشت!
دستی به پیراهن نخیِ مشکی‌اش کشید و با مرتب کردن شلوار پارچه‌ای سخت اتو کشیده‌‌اش، به سمتم آمد، دست دراز کرد تا کمرم را بگیرد؛ اما رنجور به عقب رفتم.
انتظاری که داشت پوچ شد و با اخمی کنجکاو نگاهم می‌کرد.
-همینجا بمون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌توانست خنده‌اش را کنترل کند و با لـ*ـب گزیدن، چشمانش روی لـ*ـب‌های پکرم غلت می‌خورد.
کجام بیام؟!
اصلاً نمی‌فهمیدم برای چه در برابرش دست و پایم را گم می‌کنم و از خود بیخود می‌شوم!
بالاخره خنده‌اش را جمع و جور کرد و همان چهره‌ی تخس همیشگی را به خود گرفت.
قیافه اش در این مواقع جالب نمی‌شد.
-نگفتی! میای باهام؟
چیزی در چشمانش فریاد می‌زد که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
-از من می‌ترسی؟
مشغول جویدن پوست لـ*ـب‌هایم، جواب دادم:
-چرا بترسم؟
سیگارش را آتش زد.
-سوال رو با سوال جواب نده.
نیم نگاهی به نیم رخ همچنان خشک و جدی‌اش انداختم.
-نمی‌ترسم!
چراغ سبز شد... باز هم بوی چوب؛ چقدر بوی سوختن سیگارش مطبوع است.
دلم می‌خواهد طعمش را مزه کنم.
سکوت کرده؛ کام سنگین از سیگارش می گرفت؛ در واقع سیگار شده بود اکسیژن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فاطوش | Noushin_salmanvandi کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Tabassoum، SelmA، نگار 1373 و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا